بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

تعارف 83: سیرکی که می گذرد- پاتریک مودیانو

"ژیزل بازویم را گرفت. از محوطه ی باز جنگل که شاخه های درختان کاج همچون چتری رویش سایه انداخته بود گذشتیم، با این مسیر ما زودتر به ماشین می رسیدیم. اما راه خیلی تاریک بود و تنها بلوار ریچارد والاس روشن بود... به تصویر مبهم دوست پدرم و لبخند و چهره اش که تازگی آثار پیری در آن پیدا شده بود فکر می کردم. اما چیزی نگذشت که او با کت پوست مردانه ی فرسوده اش یکی شد و روخش در هم شکست. کی بود؟  چه شد؟ حتما او هم مانند آن مرد چند لحظه پیش، ناپدید شده بود."


 
ادامه مطلب ...

روز 298: به نام مثلث خوشبختی

کار، تفریح و روابط اجتماعی. می گویند این مثلث متساوی الاضلاع است. ولی من فکر می کنم طول استانداردش را هر کسی برای خودش تعیین می کند...


اما یک نکته ی مسلم این است که به هم خوردن تعادل این مثلث، نه تنها کمبود خوشبختی، که ظهور بدبختی است. نمونه اش تعطیلات کشور عزیزمان ایران سر افراز. من نمی دانم این همه تعطیلی چطور تا الان ما را نکشته. طبق آمار رسمی، ما 24 روز تعطیلات رسمی داریم. این عدد بعلاوه ی تعطیلی های آخر هفته (104 روز) به حدود 128 روز می رسد که ما حالا تعطیلی در تعطیلی را با بین التعطیلین ها خط زدیم! برای کارمندان، 30 روز مرخصی هم اگر حساب کنید می شود 160 روز. اگر با خط کش آموزش پرورش و دانشگاه ها حساب کنید، حدود 65 روز تعطیلی تابستانی هم داریم (پنج شنبه و جمعه حساب شد) که می شود 193 روز. یعنی ما بیشتر از 40٪ روزهای سال را در تعطیلی به سر می بریم. اگر دانش آموز و دانشجو باشیم که این درصد به بالای 50٪ می رسد. این را هم در نظر داشته باشید که دانشجویان عزیز 5 روز هفته را کلاس نمی روند. و همینطور 24 ساعته هم سر کلاس یا محل کار نیستیم. در واقع از این 205 روز کاری و 172 روز تحصیلی هم چیزی در حدود 10 ساعتش را مشغول کار هستیم. یعنی کمتر از نصف ِ روز... خب بیایید به عنوان میانگین دانشجویی-کارمندی، 180 روز کاری را در نظر بگیریم. فرض هم می کنیم که تمام روزهایش را فعالیت داریم. 8 ساعت کاری در این 180 روز می شود 1440 ساعت. یعنی  16٪ کل ساعت های سال. یعنی به طور میانگین 3 ساعت و 50 دقیقه. این ماکزیمم قضیه است! حواستان بود که چقدر دست بالا حساب کردم... حالا شما به من بگویید. در این مثلث خوشبختی برای کدام آدمی ضلع کارش فقط 3 ساعت و 50 دقیقه طول دارد؟ یعنی می خواهیم کمتر از این کار کنیم؟ و تعطیلی داشته باشیم؟


حالا برویم سراغ ضلع تفریح... من خودم می دانم که تفریحات زیادی هستند که می توانیم انجامشان بدهیم ولی از آنها غافل هستم. این را هم می دانم که من خودم یک آدم بالغ هستم و نیازی نیست کسی برنامه های تفریحی برایم بگذارد. ولی به هر حال از زاویه دید دولت و حکومت که نگاه کنیم، آنها هم وظایفی در این مورد دارند. اینکه انجامش می دهند یا نه را اصلا صحبت نمی کنم چون همه مان اینجا زندگی می کنیم، یا حداقل کرده ایم، و شرایط را می دانیم. ولی تقصیر هر کس که باشد مهم نیست، ما خیلی اوقات زیاد بلد نیستیم درست و حسابی تفریح کنیم. دیگر خط کش محاسبه ی ساعات تفریح را نمی دانم ولی حدس می زنم این مقدار به میانگین 1 ساعت در روز هم نرسد.


در مورد روابط اجتماعی ولی چپمان پر است! ماشاالله شبکه های اجتماعی، گشت و گذارهای دوستانه، اینها همه ما را حسابی در مورد ضلع سوم، گارانتی کرده... توی هندسه ی آقای اقلیدس که محدودیت هایی برای طول اضلاع مثلث وجود دارد. نمی شود دوتا ضلع 1 سانتی متر باشد و ضلع سوم 10 متر. ولی نمی دانم چطوری برای ما اینطوری شده. شاید برای همین هم هست که احساس دلپیچه داریم همیشه. یک مثلث می خواهد هر طوری که شده تشکیل بشود، ولی نمی تواند. چون بر اساس منطق ساخته نشده... این "ما"یی که می گویم منظورم من و امثال من است. شما اساتید که همه اهل کار و تفریحات سالم و روابط اجتماعی پربار هستید. مثلث من ِ بدبخت ایراد ژنتیکی دارد. خودم هم مشکل کم دارم، این تعطیلات مسخره بدترش می کند. احساس می کنم یک هفته ی بیشتر تعطیلات داشته باشم تهوع می گیرم. روز دوشنبه باید بروم دانشگاه و یک خاکی به سرم بریزم...


امضاء: خزنده ی نامتعادل  

روز 297: Curiosity makes the cat happy

بله... کنجکاوی گربه را همیشه نمی کشد. خیلی وقتها اسباب خوشحالی و افتخارش را فراهم می کند. مثل new Horizons. مثل فضولی پشت حیاط خانه ی پلوتو. مثل عکس دسته جمعی از Charon، Hydra، Nix و بقیه ی برو بچه ها... 9 سال و نیم قبل، سفینه ی فضایی new Horizon را فرستادند که سرکی بکشد به کوتوله ی مرموزی که زمانی نهمین سیاره ی منظومه ی شمسی نام داشت. حالا چند روزی می شود که به او رسیده، عکسهایش را گرفته. بدون اینکه گذر وقت را متوجه بشوم، عکسهای پلوتو را نگاه می کنم، میخکوبش شده ام، در ذهنم مرور می کنم voyager بعد چند سال از مرز منظومه ی شمسی رد شد در دل کمربند کویپر ناپدید شد؟... حدود 40 سال. و حالا New Horizon در کمتر از 10 سال به نزدیکی پلوتو می رسد. در فاصله ی 3 میلیارد مایلی زمین. با سرعت میانگین حدود 50 هزار کیلومتر بر ساعت. انسان خیلی فضول است! خیلی هم سرتق. مساله فقط زمان است. به هر چیزی که دلش بخواهد دست درازی می کند... دیر یا زود


خانم ها و آقایان. با کوتوله ی سرگردان منظومه ی شمسی آشنا شوید. پلوتو... اولین عکس با بهترین کیفیت در تاریخ بشری. دورترین جرم آسمانی که با این کیفیت توانسته ایم رصدش کنیم:






و یکی از قمر های عزیزش، جناب آقای Charon:



عکس ها البته با تکنیک false color برای تحلیل بهتر، ارتقاء یافته اند. در واقع، اگر شما سوار بر سفینه بودید، همچین عکسهایی نمی دیدید، مگر اینکه چشمتان میدان های مغناطیسی را هم شکار می کرد!


سال 2012 بود که به طور اتفاقی رخداد "گذر ناهید" (Transit of Venus) به گوشم خورد. اتفاقی که در الگوی 243 ساله تکرار می شود. من تلسکوپی نداشتم که این واقعه را رصد کنم. اما زمان رخدادش، گشتم و عکس هایش را در اینترنت پیدا کردم. یک خورشید گرفت ِ ساده، آنهم در ابعادی که با چشم غیر مسلح اصلا قابل رویت نیست. اما احساس می کردم این پدیده را شکار کرده ام! هر 243 سال یکبار!!! همان حس همگانی تحسین طبیعت و زیبایی هایش. همان بهت شیرین در برابر بی نهایت فضا. یک سال بعدش Voyager محبوب انسان ها با یک بسته سوغاتی از زمین، منظومه ی شمسی را ترک کرد. آن لحظه خیلی ها این رخداد را زیر نظر گرفتند و خداحافظی خصوصی خودشان را با این کاوشگر داشتند. امسال چندمین واقعه ی مهم دهه ی دوم قرن بیست و یک هم اتفاق افتاد و بعد از حدود 85 سال که از کشف پلوتو می گذشت، عکس های بی نظیری از این جرم آسمانی (که شاید اسمش باز هم به منظومه ی شمسی مان گره بخورد) بدست ما رسید. چه رخدادهایی بهتر از اکتشافات فضایی برای مارک کردن سال های زندگی مان؟ چه عیبی دارد ما هم خودمان را شریک در حس و حال این کنجکاوی ها بدانیم؟ اتفاق های زیادی در راه است، تحویل نمونه ی خاک مریخ از مریخ نورد ها، رصد قمر گانیمد از نزدیک و فعالیت های اکتشافی روی آن، سفر دوباره ی انسان به ماه، نمونه برداری از سیارک ها... اینها همه در 8 سال آینده اتفاق خواهد افتاد. و فضا همچنان ساکت، رعب انگیز و دست نخورده به نظر می رسد. و این فضای بی کران همچنان دلنشین و زیبا، همچنان مثل برف دست نخورده ی نوک قله، و برف آنقدر شدید می بارد که رد قدم قبلی ات را روی زمین پر می کند.


امضاء: خزنده ی فضایی  

تعارف 82: خانه- تونی موریسون

"جنگ ترسناکه، آره. اما زنده ست. دستورها، نبض تند شدن ها، پوشوندن جنازه ها، کشتن بدیهیه، اصلا احتیاجی نیست خیلی عمیق بهش فک کنید. انتظار اما سخت ترین قسمتشه. ساعت ها و ساعت ها می گذره و تو هنوز داری یه کاری می کنی تا از اون روزهای سرد و یکنواخت بگذری..."


 
ادامه مطلب ...

روز 296: آیا می دانستید؟

از تفریحات جدید مورد علاقه ی من، باکس "آیا می دانستید" ویکیپدیا است. البته شرمنده ی روی شرلوک هولمز که می گفت مغز بادکنک نیست که هر چه دلت می خواهی بریزی تویش و همچنان کش بیاید. من هم نمی خواهم چیز جدیدی یاد بگیرم که به دردم نخورد. فقط می خواهم یکمی چیز میز بدانم تا احساس کنم یکمی چیز میز می دانم!

مثلا در "آیا می دانستید" امروز نوشته که:

1- فتحعلی شاه قاجار، الماس شاه را به نیکلای یکم روسیه به عنوان خون بهای الکساندر گریبادوف پیشکش کرد... خب نوش جانش. حوصله ندارم لینکش را باز کنم بیشتر بخوانم. اگر با روس ها شاخ به شاخ شدم می آیم چک می کنم.  برویم بعدی

2- سقوط زندان باستیل شروعی بر پایان سلطنت بوربون ها بر فرانسه و سرآغاز انقلاب کبیر فرانسه بود... like I care!

3- وسترن اسپاگتی نوعی زیرشاخه از ژانر فیلم های وسترن است... خب، این خوب شد. حداقل کسی بخواهد سر به سرم بگذارد بگوید برایت وسترن اسپاگتی می پزم، رکب نمی خورم

4- دوره ی گرسنگی در جیمز تاون، به آدم خواری انجامید... آدم خواری! این هیجان انگیز است. خب: دوره ی گرسنگی مال اولین گروه مهاجر های اروپایی به آمریکا بوده که بومیان سرخ پوست محاصره شان می کنند و نمی گذارند غذای کافی به ساکنان انگلیسی دژ برسد. آنها هم از اسبشان شروع می کنند خوردن و می رسند به سگ و موش و مار و مارمولک. بعد چرم کفششان را می خورند، بعد از آن یک عده شروع می کنند آدم خواری... آخرش 60 نفر از این 300 نفر زنده می مانند. جیمز تاون هم اولین قرارگاه و مستعمره ثابت انگلستان در آمریکا بود که بعدا از تویش ایالات متحده آمریکا در آمد. یعنی در واقع شروع دوران آمریکا با آدم خواری بود... عجب!

5- طرح ریزی نبرد نرماندی سه سال زمان برد... این را می دانستم انصافا! به لطف بازی Call of duty و دوست عزیزم که به قول دوست عزیزش ویکیپدیای متحرک و زنده است.


امروز زیاد جالب نبود. روزهای بهتر هم داشته ام. مثل همانکه راجع به برج بابل بود، یا تابلوی جکسون پولاک یا عنصر گوگرد و منشاء عبارت سوگند خوردن...


امضاء: خزنده ی همه چیز دان