بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 319: به مجمع دیوانگان متوهم خوش آمدید! دعوت به صرف ایده های احمقانه

طغیان افکار ناشدنی، یکی از زیباترین لحظات تجلی نبوغ جنس بشر است؛ حیوانی که همین یک "نبوغ" را نسبت به بقیه ی حیوانات، بیشتر دارد. و البته آنچه که در مقابل این لحظات مقاومت می کند، فراموشی تاریخی ست: ما همیشه فراموش می کنیم که در دنیایی زندگی می کنیم که ایده های دیوانه وار و احمقانه ی یک مشت متوهم در حدود نیم قرن پیش بوده است. ما فراموش می کنیم که چرخدنده های صنعت، اکتشافات فرازمینی، داده های الکترونیکی، ارتباطات رادیویی و ماهواره ای، تکنولوژی های دقیق، هنر نهفته در کالبد علم، سیمان هایی که آسمان را نشانه رفته است و مته هایی که زمین را سوراخ می کند، همه چیزی جز یک مشت "ناممکن" نبودند. اما به سادگی گذر زمان ممکن شدند. به قول آرتور سی کلارک: ایده های جدید از میان سه دوره ی زمانی عبور می کنند: 1) انجام نشدنیست 2) شاید شدنی باشد، اما ارزش انجام دادنش را ندارد 3) می دانستم که ایده ی خوبی بود!... ما این سه دوره را همیشه فراموش می کنیم.  فراموش می کنیم که در ناممکن های چند دهه قبل زندگی می کنیم، و برای همین دستمان برای ترسیم ایده های دیوانه وار می لرزد.



شاید هم فراموش نمی کنیم، شاید به مصرف کردن آرزوهای بزرگ دیگران راضی هستیم! شاید به این کفایت می کنیم که بر موج جسارت نوآوری ها موج سواری کنیم، و حوصله ی به پا کردن موج جدیدی نداریم. شاید فکر می کنیم انفعال زیباتر از آفریدن است. و قایم شدن زیبا تر از دویدن. شاید باور می کنیم که دنیا با مرگ ما به پایان می رسد، و آنقدر شرف نداریم که برای آیندگان دنیایی جدید خلق کنیم. شاید فکر می کنیم دیگران باید زحمت ما را به دوش بکشند، و ما فقط زندگی می کنیم که خوش باشیم... هر چه است، این ایده در مجمع دیوانگان متوهم جایی ندارد. دنیا جسارت توهین به آنهایی را که در راه ناممکن ها شکست می خورند ندارد. اما تاریخ به چشم بر هم زدنی، حضور بی ثمر میلیارد ها انسان را فراموش می کند. ایکاش بیشتر از آنکه به فکر وضعیت "خودمان" بعد از مرگ در دنیایی که ممکن است وجود نداشته باشد باشیم، به فکر "دیگران" بعد از مرگمان در دنیایی که قطعا وجود دارد می بودیم.


چه چیز ما را از آرزو کردن باز می دارد؟ چه فکری قلم ابداع و نوآوری را از دستمان می گیرد؟ چرا دیگر نمی توانیم بیافرینیم؟ چرا حاکمان میراث ارزشمند انسان مانند علم، هنر، ادبیات و ... به جای بت های بی ریخت و قیافه ی مصرف کننده ی پول و رفاه ابلهانه، در جامعه ی ما سلبریتی نیستند؟! چرا سقوط ساده تر از پرواز است؟ چرا پرداخت صورتحساب زندگی مان را، وظیفه ی خودمان نمی دانیم؟ اصلا وظیفه به کنار... چرا حرص ِ "کاری کردن" را دیگر نمی زنیم؟ هر آنچه از این دنیا داریم، زمان است و ایده هایی که به ما الهام می شود. و هر روز که به این ایده ها فکر نکنیم، یک بار دیگر، هم زمان را از دست خواهیم داد، هم ایده ها را. باور کنیم که انسان، چیزی بیش از خوردن و خوابیدن است. باور کنیم که هارمونی بی نظیر آرزو-واقعیت هسته ی زندگی مان است. باور کنیم که ما در مشکلاتی بزرگ غوطه می خوریم که شاید یکی از آنها به دست ما گره گشایی بشود. و باور کنیم که اگر حتی یکی از این گره ها را باز نکنیم، به همه خیانت کرده ایم.


بخاطر حال خودمان هم که شده کاری بکنیم که شایسته ی تحسین باشد. تا وقتی نفسمان به شماره افتاده، گرمای افتخار به کرده هامان وجودمان را پر کند. بدانیم که اگر کاری نکنیم، از یک سنگ هم کمتریم... سنگ حداقل محیط زیستش را آلوده نمی کند!


امضاء: خزنده ی دیوانه ی متوهم  

نظرات 8 + ارسال نظر
آلفا دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 22:56

ینی شتر در خواب بیند پنبه دانه دیگه
خزنده، یه ددلاینی معلوم کن واسه خودت، تا اون زمان استینای بالا رفته رو بدی پایین
میخوای نظر سنجی بذارم از دید دخترای اینجا چند درصد هوادارتن؟؟:دی
کی بود میخواست منتورش باشی:دی
من واسه هرررکی مادری کردم ضرر نکرده:دی
....

فعلا که افتادم تو یه رخوت مزخرف ه دو ماهه
جالب اینجاست کلی کار حواله ای م دارم!!
هیچی با هیچی جور نیست فعلا خزنده جان، ولی خطو نشونتو نگه میدارم

دیگه داری خطرناک می شیا آلفا! اینجا همه متشخصن, زندگی دارن مخاطب خاص دارن نیازی به کسی و چیزی هم ندارن. همچینم می گه انگار من مایکل شوماخر و دیکاپریو به طور همزمانم. کی با من کار داره دلت خوشه؟! منم که کله م توی لاک خودم... تو نمی ذاری من با خیال راحت دانشمند بشم, ها؟
ددلاینم دو سال و نیم دیگه. از اول مهر. یعنی فروردین 97 شما مادر درونت رو از خواب زمستانی بیدار کن. خوبه؟ تا اون موقع دیگه حرفشو نزنیم

+ بد وضعی دچار شدی. من همه ش اول تابستون ترسم از همین بود که یهو سه ماه بشم گونی برنج و نتونم تکون بخورم از جام. این ماه آخری رو استارت بزن گرم شی واسه مهر. خط و نشونمم نگه دار جیب بغلی کیفت!

مدیکو دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 00:43

وقتی وبلاگتو آپدیت نمیکنی یا نظراتو تایید نمیکنی من خیلی ذوق میکنم
حس میکنم الان داری یه کار بزرگ و هیجان انگیز و ابداعی انجام میدی! اصلا اصلا با شوخی نمیگم
واقعا چنین فکری میکنم
کلا با نظرات

نه بابا ما هم هموطنتیم ایران زندگی می کنیم، یعنی هر روز دنبال بدبختی بدو، کاراتو پیگیری کن و ... خیلی وقتا اینجا باید زور بزنی، نه که زندگیتو درست کنی، بلکه زندگیت خراب نشه

آلفا یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 17:03

نه بابا
من پایان نامه و مقاله هاشو بدم، شاهکار کردم، اجالتا البته
...
باشه
دختر مناسب دیدی
یه ندا بده ما استین بالا بزنیم

می دی... شما موفق می شی. این خط، بغلیشم نشون

+ اصن هرکیو پیدا کردم میفرستمش پیش شما که تاییدیه شو صادر کنی. خیالت راحت!

جی کوییک یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 16:02

فروهر انداختن دور گردن، مث اینه که هی داد بزنیم، ما تکنیکی هستیم، پلی تکنیکی هستیم!همونقد مسخره ست!

آدم مخترع و خلاق ، کم نیست. طرحای زیادی از ایران داده میشه. شاید میانگین سطح طرحا درحد کشورای اروپایی و آمریکا باشه . این که ما اونطوری نیستیم،اگر دغدغه ی خوب بودن و تابو شکستنو و اصلاح عاداتو داری، مشکل از شخص ماست که نمیکینیم ولی من خود به چشم خویشتن دیده م !! افرادیو که خلاقیتشون انقد سر رفته که ایده هاشونو بعضیاشو در حد استفاده نمیبینند-از شدت پیشرفتگی-و نگهشون داشتن واسه روزای تکنولوژیک تر . یا جاهایی که بستر این ایده هارو داشته یاشن. همین آدمان که دانشگاه نرفته هزار تا فاند از هزار تا کشور براشون میاد و اونا نمیشینن التماس نهاد و سازمانای ایرانو کنن.و میرن. و ما نمیبینیمشون!

باشد که رستگار شویم!

البته به استثناء اینکه من پلی تکنیکی هستم، تکنیکی هم هستم!
اگر چه بحثم فقط ایران و ایرانی نبود، ولی حالا که بحث ایران و مخترعانش هم پیش اومده اینو بگم که والا من هرجایی هر دانشگاهی که نگاه می کنم نصفشون هندی ان، نصف دیگه شون چینی. اونا حداقل از ایرانی ها خیلی موفق ترن... این غرور نابجا باید شکسته بشه. ولی خب ما هم صد در صد به اندازه ی بقیه ی آدما پتانسیل موفق شدن داریم.

نیمه سیب سقراطی یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 15:30 http://1ta414.blog.ir/

من باید بیام هر روز ، روزی سه بار این پست رو بخونم ...
انقدر بخونمش که دوباره یادم بیاد چه جوری باید از این مدل آرزوهای ناب و خواستنی کرد ...

واقعا؟ خودم برم بخونم ببینم چی نوشتم

مدیکو یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 10:37 http://amnesia.blogsky.com

من دوباره به آیین "خزنده آرمانى جویى" گرویدم
مرا بپذیر
تو دانشمند منی

عواقبش پای خودت!

مدیکو شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 09:57 http://amnesia.blogsky.com

واقعا چرا؟ چی به سر ما اومده؟ من همین چندسال پیش که بچه بودم وقتی اخبار جوانه ها رو میدیدم که از جشنواره جوان خوارزمی و اختراعات حرف میزنه یه حال خاصی بهم دست میداد در حد شهود عرفانی! حالا بماند که هیچی اختراع نکردم ولی حتی اون شور و شوق رو هم نمیبینم توی کسی. باز صد رحمت به نسل ما. از ما به بعدا که واقعا مفت خور مجسمن.البته علتشم تا حدودی برمیگرده به اموزش و پرورش خلاقیت کُشِ ما. بچه ها از روز اول باید شروع کنن یه مشت مزخرفات رو بدون آگاهی به کاربردهاشون حفظ کنن و اگه احیانا کار عملی یا تحقیقی داشتن بندازن گردن والدین.بچه ها بعد سالها تحصیل نمیتونن بصورت مستقل فکر کنن و ایده تولید کنن. اینا به کنار، هیچ موسسه ای هم نیست که از ایده های بچه ها هرچند ایده های احمقانه حمایت کنه. بالاخره درنهایت بعد از چندتا ایده قوه ی خلاقیت پرورش پیدا میکنه دیگه.من سال پیش دانشگاهی ایده های عجیبی داشتم. مثل اونا هیچوقت به ذهنم نرسید، شاید منم فقط یه مصرف کننده بودم.

این جسد افتاده روی زمین و هرکسی هم یه لگد میزنه بهش. مادر پدرا یه جور مقصر، آموزش پرورش یه جور مقصر، دولت و حکومت یه جور مقصر. خود ما ها یه جور مقصر... برای همینه که وقتی یه نفر از فرهنگ غنی آریایی و پنج هزار ساله حرف میزنه من دوست دارم پایه صندلیو بکنم توی حلقش. کدوم فرهنگ کدوم کشک؟ هیچ کس ککش هم نمی گزه. کی دلش میسوزه؟ یه مسئله ی آموزش و تحصیلات که شده سکوی پرتاپ کشورای دیگه، شده معضل لاینحل ما ایرانیا. حالا هی گردنبند فروهر بندازیم!

آلفا شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 06:18

از جانب تو یکی، من مطمئنم روزانه در حال خلقی
ایناها
کوچیکترینش همیناست که مینویسی
آآآآی ایها الناس
ببینین کی گفتم، این آدم ازوناست که میتونه بشینه تو یه کافه
دو ساعت دیوار رو به رو یا لیوان تو دست شمارو در سکوت نگا کنه یه هوم بگه
و بعدم پاشه بره یه ربات سخنگو خلق کنه
ازیناست
من برم پست پایین، راضیت کنم بذاری شیطنت کنم :دی

خیلی دوست دارم از اونا که میگی، باشم! من دوست دارم مهندس خفنی بشم. یکی از آیکون های رشته ی خودم. هنوز نیستم ولی میشم... اگه بذاری :دی

خودت چه میکنی؟ خیلی مرموز حرکت میکنیا! هیچی لو ندادی یکی دوبار که پرسیدم ازت. نکنه داری توی زیرزمین خونه ت کیک زرد تولید میکنی؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد