بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 393: ولی این یک چیز دیگر است!

جناب دوست به طور کل اهل شبکه های اجتماعی و گفتگو از راه دور نیست. و هیچ دلش نمی خواهد عکس هایش به جایش حرف بزنند، یا توییت ها به جایش حالش را بگویند، یا وال پست ها به جایش وراجی کنند. آنطور که من می دانم جناب دوست درست مثل من از شعر فارسی خوشش نمی آید. البته ادبیات را شدید پایه هست. مخصوصا مارکز و کونراد و سی کلارک و تالکین. کمیک هم می خواند. فیلم هم می بیند... این جناب دوست، خلاصه که بعضی وقتها خلاقیتش فوران می کند و یکهو در قالب اس ام اس شعر های به یاد ماندنی ای به مناسبت های مختلف می فرستد! ایشان یکی از افرادی هست که اس ام اس هایش همیشه خواندن دارد. چون یا خبر می گیرد برای شب نشینی مان، یا شعر های حماسی می فرستد،‌یا اخبار مهم و به درد بخور دنیا را می فرستد، و اگر یک زمانی دیگر نخواهد اخبار را برایم اس ام اس کند، من از همه جا بی خبر می مانم. مثلا او به من خبر به پایان رسیدن پروژه ی new horizon و قمر های پلوتو را داد. یا خبر ریجکت شدن big dog بیچاره، یا خبر پیش بینی از بین رفتن قمر های مریخ، یا خبرهای دیگری که مربوط به علم باشد. جناب دوست البته یک شیطان درون هم دارد که بدجوری اذیت می کند سر کری خواند ن های فوتبالی! و حالا هم که یونایتد فلک زده افتاده روی دور گند زدن، دست از سر من بر نمی دارد!!!


می گفتم... این شعر گفتن ها اصلا تفریحی شده این مدت. من اصلا خوشم نمی آید از شعر، ولی این یک چیز دیگر است!

مثلا یکی شان این است

Thou art the only loyal knight of this kingdom

which was once the realm of pure, eternal wisdom

now ride on your black chariot of imaginations

with no emotions but full of courage, into the freedom!


when can your glory fade

O' the marvelous robot you made

guess how many orders he obeys

one thousand and six hundred!


یا مثلا این یکدانه که حرف نداشت!

Praise be upon you, O' my great loyal knight of the round table

May your blade of logic ruin the army of everyday nonsense

may the lord help you overpower the dark moments of every night despair!


and at the moment of truth , at the moment of events

in the last battle of wisdom against idiotism

don't forget:"to the king! to the king!"


Alas! the king glanced dreamily over the round table

which was once the theme of a glamorous astonishing fable

now just him, his hanger and the hanging shadows of the past

but who would really care, or then who will be able...?


able to build him an army of iron and steel

canons and catapults, firing at their will

ten knights leading this hell of a crushing victory

Lancelot at his side, armored, smiling standstill!


be my lancelot now, give me something brand new

a taste of the future, to be conjectured by just a few

decent combatants of the Arthurian age

loyal to the king from where in the battlefield they emerge

nobody has a clue!


sorry to bother in the midst of your studies

and I'm not much of a poet as you clearly see!

but "sir lancelot" you would definitely be!


من هم البته به پایش نمی رسم ولی مثلا برای تبریک تولد نوشتم که

The king and the queen and the bishops and the pawns

and the knights which you call them hapless donkeys

The robots and the ICs and the artificial brains

the AUVs that swim in the depths of the seas

They all are here have been lined up in a lane

To sing you the song of happy birthday!


البته اصل کاری ها گفتگو های پر از طنز و خنده راجع به اتفاقات مختلف هست که به دلیل حضور احتمالی خانواده در این مکان عمومی از بازگویی این اس ام اس ها معذورم!

...

در کتاب "من" راجع به اصالت می خواندم. اصلا یادم نمی آید نویسنده راجع به اصالت زندگی چه می گفت. اصلا هم نمی دانم نظر خودم در مورد اصالت در زندگی چی هست. ولی حس می کنم که این جناب دوست یکی از اصیل ترین زندگی های ممکن را دارد. سایه ی ایشان مستدام بالای سر آن یکی سرکار خانم دوست.


پ.ن. تمام حقوق این شعر ها متعلق به کسی هست. به بیان بهتر این شعر ها صاحب دارد یک وقت ندزدیدش

پ.ن.2 : از این دوست ها داشته باشید که خط کسل زندگی را می شکنند. زندگی بیشتر خوش می گذرد



امضاء: خزنده ی مشعور  

نظرات 4 + ارسال نظر
میدیا شنبه 12 دی 1394 ساعت 15:50

وقتی رفتم طرفدار منچستر شدم، میفهمی! با من درست صحبت کن تا نرفتم منچستری نشدم، بعدش دیگه نمیشه کاریش کرد ها!
خود دانی

هرکاری دلت می خواد بکن. من کواد سقوط می دم! پرواز خط هوایی عقب می ندازم. تو که عددی نیستی

جی کوییک جمعه 11 دی 1394 ساعت 08:31

خدای من!راجع به -مارولس روبوت یو مید- و اوردرهایی که آبی میکنه ملت شعر میگن!بعد ملت دیگه خوش شون میاد!!!مگه چاه زنخدان یار چشه؟!!
+من،خودم ازون دوستام!زندگی م م کلی اصیله!فقط به مضحکه گرفته میشم ازون خبرا که میدم!دوستان کماکان -آی عشق..چهره سرخ ت پیدا نیست-فرستادنو میپسندن!

++این نیو هوریزون م تولیست م بودا !یادم رفت

چاه زنخدان یار گرفته بابا جان. الان مارولس ربات روی مده.
+ شما از داشتن چنین دوستی محرومی و من برایت متاسفم! و آرزو می کنم دوستی بیابی که وقتی از نیو هورایزن با شور و اشتیاق گفتی، اونم با شور و اشتیاق از ابهت قمر شارون بگه و یک ساعت برای خودتون برید توی فضا. چهره ی سرخت پیدا نیست واسه آدم زمینیاس!

منیره جمعه 11 دی 1394 ساعت 02:16

خدا شما رو برای جناب دوست،جناب دوست رو برای شما و سرکار خانوم دوست را برای هردو شما محفوظ وسلامت بدارد...
بله بنده هم موافق اصالت مذکور در ایشان هستم.والبته یک آرامش عجیب!

اصن دیدی؟ از یک کیلومتری معلومه این آرامش! البته آرامش من از 10 کیلومتری معلومه. قبول داری؟

میدیا جمعه 11 دی 1394 ساعت 01:50

فی الواقع سایه شان مستدام! خوش ب حال آن یکی سر کار خانم دوست!
پ.ن: غصه نخور، شما اون 6تایی که رئال از بارسا خورد رو در خاطر داشته باش

بله بله فی الواقع
پ.ن. در مسایل فوتبالی لطفا دخالت نفرمایید رنگی می شوید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد