ما ملتی هستیم که یکبار از خیابان های یک شهر رد می شویم و به فوران زشت و بی ریخت سیمان و آجر و شیشه از کف زمین به سمت آسمان، و پیاده رو های ترک خورده و آسفالت رنگ و رو رفته نگاه می کنیم و می گوییم: «ما که هیچ دلخوشی ای نداریم، حداقل کاش یه شهر تمیز داشتیم که راه رفتن توی خیابوناش نخوره توی ذوقمون.» یا به افق خاکستری شهر نگاه می کنیم و آهی می کشیم به معنای «تنفس سالمی هم توی این شهر نداریم»
و بعد دقیقا در همان خیابان ها و پیاده رو ها، درست همانجا، به تزئین درختان با جاجیم و گلیم و مجسمه های بامزه ی کارگران رنگی رنگی در حال کار و ریشه های رنگی رنگی بیرون زده از زیر پل کالج و اثر پای بنفش و صورتی خرس روی پیاده رو ها و مجسمه ی مینیون ها وسط پیاده رو و کلاف کاموا روی شاخه های درختان نگاه می کنیم و می گوییم: «ببین بیت المال رو چجوری حروم می کنن. الان با این کارا مشکلی ازمون حل شد؟»
این وسط ما هستیم که یک ایرادی داریم. من وسط هزار مشکل مزخرف وطنی، به باعث و بانی زیباسازی تهران خسته نباشید می گویم. سلیقه شان خوب دارد می گیرد! من امروز که از نظام وظیفه با اعصاب خورد بر می گردم، حالا بنر های «نگارخانه ای به وسعت شهر» خیره می شوم و توی گرمای کشنده ی شهر از تابلوی درخت سرو ونسان ون گوگ لذت می برم. تشکر کردن، و دیدن خوبی ها را هم کم کم یاد بگیریم.
امضاء: خزنده ی سپاسگزار
یه تفکری تو ایران جریان داره که می گه :"ما اگه تو روز جا سه وعده غذا 1 .عده هم بخوریم، برای حفظ .... مشکلی نداریم."
افرادی که این تفکر و امثالهم رو دارن، وقتی می بینن یه خرجی جز برای پیشرفت تصلیحاتی و استراتژیک کشور می شه خونشون به جوش میاد خب.
ولی جدی تهران نسبت به 10 سال پیشش حسابی تکون خورده ها. حالا هرکی که باعثش بوده دمش گرم.
بسی زیاد! امیدواریم گسترده تر و عمیق تر بشه
دارم فک میکنم مثلا اسم وبلاگتو مبذاستی خزندگی خیلی قشنگ میشد
(البته این یه پیشنهاد نیستا)