-
روز ۵۴۳: یک تکنوفوب تکنوفیل
جمعه 9 آبان 1399 03:51
وقتی از آرزویم می پرسند میگویم تا قبل از مرگم تکنولوژی مایند آپلودینگ رشد کرده باشد تا بروم خودم را آپلود کنم روی کامپیوتر. همیشه به این فکر می کنم که تا آن موقع ربات های انسان نما هم حسابی رشد کرده اند یا یک چیزی مثل sleeves سریال نتفلیکس درست شده و من خودم را ترانسفر میکنم روی یک بدن در ماه یا قمر اروپای مشتری یا...
-
روز ۵۴۲: خلسه ی زمستانی
یکشنبه 4 آبان 1399 04:19
آمار کرونا که بالا رفته دوباره سوییچ کرده ایم روی حالت ریموت. هفته ی قبل چهارشنبه میتینگ هفتگی مان را داشتیم و آفیس رفتن مان تا اطلاع ثانوی کنسل شد. چند روزی می شود که کتاب نخوانده ام. همیشه در مسیر رفت و برگشت در مترو مطالعه می کردم و حالا انگار در خانه وقتش پیدا نمی شود. کمبود وقت که شوخی بیش نیست، در واقع باید...
-
روز ۵۴۱: قرص قرمز را انتخاب کنید
دوشنبه 21 مهر 1399 01:40
جناب جودیا پرل می گوید که انسان ها، موجودات هوشمند این دنیا، برای برنده شدن در تنازع بقا به ۳ ویژگی نیاز داشته اند. فهم همبستگی ها، فهم رابطه ی علیت و قوه ی تخیل. جناب جودیا پرل همچنین اشاره می دارد که آنها به شکلی شگفت انگیز توانایی فهم علیت را کسب کرده اند، ورای فهم همبستگی ها. چون لابد جمله ی معروف را شنیده اید:...
-
روز ۵۴۰: حرکت روی خط راست
شنبه 12 مهر 1399 17:36
دیشب آقای برنامه نویس پیغام داده بود. عکسی فرستاده بود به قول خودمان «از اعماق تاریخ»... او نِرد درجه یک هست، یک obsessed with what you do ی به تمام معنا. همان ویژگی را دارد که ویژه تحسینش می کنم. کارش را جدی می گیرد، زندگی اش را، و تخصصش را. این خصلت را با هم به اشتراک داریم، که اگر از ما راجع به چیزی که دوست داریم...
-
روز ۵۳۹: انزو
جمعه 28 شهریور 1399 00:32
اول اینکه سری foundation (با نام «بنیاد» ترجمه شده) را تمام کردم. این سری شامل پریکوئل و سیکوئل هم البته می شود که نرفتم سراغشان، می ترسیدم لذت بی حدی که از کتاب بردم گوشه اش بپرد. foundation عملا یک سری ژانر سای فای هست اما اصلا در یک چارچوب سفت و سخت به اسم ژانر نمی گنجد. داستان امپراطوری کهکشان ها و پیش بینی آینده...
-
روز ۵۳۸: طبقه دوم کارگاه اتومکانیک
پنجشنبه 6 شهریور 1399 00:15
چند روز آخر کارآموزی دوران کارشناسی بود. به هزار زحمت می خواستیم سر و ته ماجرا را هم بیاوریم، رفته بودیم سراغ استاد اتومکانیک. بهمان گفته بود یک موتور سه سیلندر ماشین پیدا کنیم و مقطع بزنیم برای کارگاه. تابستان سال چهارم کارشناسی بود، همان زمانی که هنوز فیلسوف بودیم. خیلی از هم دوره ای ها فارغ التحصیل شده بودند و ما...
-
روز ۵۳۷: آیزاک... دوست دوران کودکی
جمعه 3 مرداد 1399 22:22
۱ ماه ویرانگری بود. از همون ابتدا درگیر تکمیل دو مقاله ای بودیم که بخاطر امضای بحث های حریم خصوصی اطلاعات خیلی کند پیش میره. برای همون مثاله ی متدولوژی اصلی رو شروع کرده بودم تا ۲ هفته ی قبل که زمان دانشجو گرفتن graduate school شروع شد. حدود ۸۰ کاندیدا که باید به ۱۳ و ۱۳ به ۴ و ۴ به ۱ نفر می رسید، تا در نهایت به گروه...
-
روز ۵۳۶: ۸
شنبه 7 تیر 1399 20:22
می گویند اسکیموها دهها اسم دارند برای انواع برف، و ماهیگیرها موج و طوفان را مثل کتاب می خوانند. طبیعت برای جستجوکننده اش تفسیر می شود، و گرما هم برای من یک دفتر گشوده شده ست... سوز خشک سرما به من نفس تازه می دهد و برف و باران تا ابد هم که ببارد دلم برای یک روز آفتابی تنگ نمی شود. از گرما حقیقتا فراری ام! ولی انکار نمی...
-
روز ۵۳۵: در باب آش رشته، شقیقه و گوزن
پنجشنبه 29 خرداد 1399 02:46
قانون اتمام کار در دقیقه ۹۰ صحت داره. اگر صحت نداشت من همون ۲-۳ هفته قبل بعد از تموم کردن پروپوزال، می فرستادمش برای graduate school و با فراغ بال، بال بال میزدم. اما این متن زبون بسته ۳ بار بین من و سوپروایزر دست به دست شد و نهایتا امروز ساعت ۵ با نوشتن چکیده، ارسالش کردم. امروز آخرین روز ددلاین بود، که البته می...
-
روز ۵۳۴: وقایع پراکنده
شنبه 24 خرداد 1399 10:26
این لحظه که در تایپ می کنم، نشسته پشت میز جدید جمع جوری هستم که چندروز پیش با هزاردردسر از یکی از شعبه های دی اچ ال آوردیم خونه. اوایلش خیلی شیک و تمیز هر کدوممون یک طرف جعبه رو گرفته بودیم ولی اواخر کار به هزار بدبختی جعبه رو پشت سر خودم روی زمین می کشیدم یا روی کول حمل می کردم و مستمرا به اون نمک به حرومی که باید...
-
تعارف ۱۰۰: دنیای قشنگ نو
دوشنبه 19 خرداد 1399 01:36
دنیای قشنگ نو، تا جایی که به یاد دارم، اولین کتابی بوده که برای بار دوم خوانده ام. و این یکی از بهترین کتابها بود برای این تجربه ی جدید، کتابی که ارزش چندبار خوانده شدن را دارد... مشخصا بسته به دوره ای که در آن زندگی می کنیم و دغدغه هایی که در ذهن با آنها کلنجار می رویم، تیتر های متعددی هستند که برنده ی جایزه ی...
-
روز ۵۳۳: یک workplace جذاب
پنجشنبه 15 خرداد 1399 21:02
اگه یک جایی توی همین اینستا و امثالهم وسط چالش کوفته ی قلقی و زهر مار، یکدفعه چالش workplace جذاب راه افتاد، من رو خبر کنید. باورم نمیشه کسی بتونه به کارهای روزمره ش برسه در حالیکه نیوفولدر و asdsds از سر و کول دسکتاپش بالا میره، یا یک wallpaper درست و درمون نداره (لابد یکی از همین والپیپر های آماده ی بدرد نخور). یا...
-
روز ۵۳۲: محلول هفت درصدی شرلوک هلمز
دوشنبه 12 خرداد 1399 00:53
چند هفته قبل بود که بنای جلسه ی اسکایپی رو با پدر و چند نفر از دوستانش گذاشتیم، هفته ای دو-سه بار. گاهی فیلمی میبینیم و برداشت هامون رو در میون می گذاریم. گاهی جلسه های منظمی برگذار میکنیم حول یک موضوع خاص. مثل «انسان آزاده». یا «مغالطات»... یا مثل جلسه ی امروز که من در مورد «خطاهای تحلیلی انسان مشاهده گر و کنشگر از...
-
تعارف ۹۹: خاطرات یک گیشا
چهارشنبه 27 فروردین 1399 15:31
نکته ی اول: خاطرات یک گیشا را یک مرد آمریکایی نوشته. آرتور گلدن. همین! نکته ی دوم: اگر فیلم خاطرات یک گیشا را هنوز ندیده اید، پیشنهاد می کنم این کار را نکنید، و آن را به منفور ترین دشمنتان توصیه کنید! اگر فیلم را دیده اید و کتابش را نخوانده اید، بد به حالتان. در همین حد بگویم که نمره ی من به کتاب در goodreads نمره ی ۴...
-
روز ۵۳۱: درخت، سگ، همسایه ی پیر
یکشنبه 24 فروردین 1399 02:57
بعضی صبحها هشت و نیم، گاهی اوقات یازده بیدار میشیم. اوایل که حوصله ش بود می رفتم سر مینی یخچال و شیر رو در می آوردم، با حوصله مثل اجرای مراسم مذهبی یک کاسه از کابینت برمیداشتم و بوش می کردم، مبادا که دوباره بوی ماهی بده که تازگیها نمی دونم بخاطر اسکاچ یا آب یا هر چیز دیگه ای معمولا روی ظروفمون می مونه... منی که از...
-
روز ۵۳۰: هنر نجات بخش
پنجشنبه 21 فروردین 1399 15:55
وضعیت این روزهای قرنطینه کم کم وارد فاز سوم میشه. ما توی فاز اول توجه بیشتری به خود بیماری داشتیم، و نگران خودمون و خانواده مون و جامعه مون بودیم. زمان بیشتری به دنبال کردن اخبار می گذروندیم، و سعی می کردیم عدد بهینه ی تعداد روزهایی که باید برای خرید بیرون بریم رو محاسبه کنیم. توی شبکه های اجتماعی موعظه ها و توصیه ها...
-
روز ۵۲۹: واقعیت کوفتی دنیای ما
دوشنبه 18 فروردین 1399 01:08
همزمانی جالبی بود که دیشب استندآپ کمدی ریکی جرویس رو می دیدم به اسم Humanity. و امروز فیلم Capernaum. شاید بهتر بود اول فیلم رو میدیدم تا حداقل با خنده ی استندآپ ریکی، یک کم بشوره ببره. ریکی جرویس از دلایلش برای بچه نداشتن می گفت. دلیل اول: There is Millions... دلیل دوم: بچه ی آدم های پولدار معمولا عوضی، معتاد و...
-
روز ۵۲۸: دوئت
سهشنبه 12 فروردین 1399 00:14
خیلی قبلتر ها یک جایی خوانده بودم، یادم نمی آید کجا، که در زندگی مشترک بین دو نفر رویاپرداز و مقرراتی خیلی خوب شکل می گیرد. رویاپرداز باعث پرواز ذهن مقرراتی می شود و مقرراتی باعث منظم شدن زندگی رویاپرداز... خیلی عوامل دیگر هم هست که می تواند زندگی مشترک را شیرین یا تلخ تر کند، خیلی عوامل هست که می تواند یک «زندگی» را...
-
روز ۵۲۷: پیشنهاد های بیل
جمعه 8 فروردین 1399 20:47
۱۰ دقیقه ای به مصاحبه ام با دانشجوی مسترز برای پروژه ی جدید مونده بود، نه وقت داشتم کارم رو ادامه بدم، نه حوصله داشتم ۱۰ دقیقه زل بزنم به مانیتور. تازگی ها در راستای تهذیب نفس دوره ای که هر چند ماه یکبار آتیشش به جونم می افته، تمام بازی های گوشیم رو پاک کردم و دیگه توی اوقات فراغت توی 9gag ول نمی چرخم. عوضش کلمات...
-
روز ۵۲۶: هفته ی اول
سهشنبه 5 فروردین 1399 19:32
هفته ی اول قرنطینه تا اینجا خوب پیش رفته. چند روز اول که سعی داشتیم عادت کنیم به ویدیو کنفرانس و سر و صدای همسایه که توی دوران قرنطینه هم هنوز بیخیال ساخت و ساز نشده. پنج شنبه ی هفته ی پیش سوپروایزر اعلام کرد که یک مینی پروژه ی فوری فوتی مربوط به کرونا رو از بیمارستان x مونیخ دریافت کرده که یک هفته بیشتر برای آماده...
-
روز ۵۲۵: باکت لیست
سهشنبه 27 اسفند 1398 03:58
دقیقا چه وقت یادم رفت که هدف هامو، هرچقدر بزرگ و کوچیک، می تونم بیارم روی کاغذ همراه یه مربع چک لیست و اونوقت دنبالش بدوم تا همون مربع سرتق رو بالاخره یک روز تیک بزنم؟ خیلی وقت هست که صرفا راضی هستم به حرکت کردن، و سعی می کنم خودم رو منطبق با نقطه ای که خواسته و ناخواسته بهش می رسم نشون بدم. مثلا تظاهر کنم به اینکه من...
-
روز ۵۲۴: Finally something I'm good at
شنبه 24 اسفند 1398 15:16
پنج شنبه از طریق ایمیل و تلفن و پیام رسانها و حضوری و با دود آتش سرخپوستان و به ۸ روش سامورایی دیگر اعلام کردند که اگرچه دستور مستقیم برای قرنطینه از بالا صادر نشده، ولی انیستیتوی ما که به جای محققان جان بر کف لوله آزمایش به دست موش کش واکسن درست کن در شرایط خطرناک، از nerd های از خود راضی پشت کامپیوتر نشین خودکار به...
-
تعارف ۹۸: پیرمرد و دریا
جمعه 23 اسفند 1398 17:38
He was sorry for the birds... Why did they make birds so delicate and fine as those sea swallows when the ocean can be so cruel? She is kind and very beautiful. But she can be so cruel and it comes so suddenly and such birds that fly, dipping and hunting, with their small sad voices are made too delicately for the sea...
-
روز ۵۲۳: موج سوم خوانندگی
سهشنبه 20 اسفند 1398 02:23
اگر «قصه خواندن» را از همان ۷-۸ سالگی حساب کنم که با کتاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» شروع شد و همینطور قصه های هانس کریستین آندرسن، این دوره به آیزاک آسیموف و بعد رولد دال و جان کریستوفر رسید، و همین طور سُر خورد به سمت هری پاتر و داستان های شهر اشباح یا همچین چیزی... که یادش بخیر! قصه خوانی قطع نشد تا به طور...
-
روز ۵۲۲: تاثیری که می گذاریم
چهارشنبه 7 اسفند 1398 20:43
وقتی می پرسند چه خبر، یک «سلامتی» ساده می گویم و می گذرم. ولی بعضی وقتها به شوخی شروع می کنم تعریف کارهایم با بیشترین جزئیات: «دارم سعی می کنم بفهمم که فاکتور MCH چقدر توی تشخیص carrier بودن تالاسمی نوع بتا قدرت داره». امروز دوباره از همین توضیحات می بافتم برای پدر. گفت که «روی تالاسمی کار می کنی؟» گفتم که این یک...
-
روز ۵۲۱: می خواهم noob باشم
سهشنبه 29 بهمن 1398 14:19
یک سخنرانی TED گوش می کردم از خانمی که تهدید ها را تبدیل به فرصت کرده بود و خصلت «از این شاخه به آن شاخه پریدن»ش را تعبیر کرده بود به یک چیز باکلاس به اسم «مولتی پتنشیالایت». همان «رنسانس من» خودمان منظورش هست... کسی که انگشت توی هر زمینه ای فرو کرده. همه کاره و هیچ کاره. هرچی که دوست دارید اسمش را بگذارید. از فواید...
-
روز ۵۲۰: پناهگاه
چهارشنبه 16 بهمن 1398 12:37
دیشب به ماه بانو گفتم که بدم نمی آید ناخنکی به کمیک نوشتن و کشیدن هم بزنم. نه از جنس کمیک های DC و Marvel، بلکه مثل strange planet یا poorly drawn lines. به او می گفتم که می خواهم خزنده ها را بکشم. تاریخچه ی غنی حدودا ۶ ساله ای هم بر صفحه ی وبلاگ داریم. برگشته بودم به نوشته های قدیمی ام نگاه می کردم. مثلا به دستور...
-
روز ۵۱۹: وضعیت روی کاغذ بحرانی
دوشنبه 14 بهمن 1398 19:54
زمانی می شود که شرایطی را از نزدیک تجربه می کنید... و آن را شاید بارها از دور تماشا کرده باشید، که چه بر سر بقیه می آورد، ولی سینه جلو می دهید و به مهارت های مواجهه با بحران تان افتخار می کنید. آن لحظه که آن شرایط را از نزدیک تجربه می کنید ذهنتان یک دور می زند و تمام خاطرات مربوط به این اتفاقات را می آورد جلوی چشمت....
-
تعارف ۹۷: anti-intellectualism in Americanl life
سهشنبه 17 دی 1398 16:46
مدت زمانی هست که خواه ناخواه ذهنم درگیر یک سوال بزرگ، مبهم، ترسناک، ساده و در عین حال پیچیده شده است: «ما چه مرگمان شده؟» اینکه «ما» که هستیم، یا «چه مرگمان شده» دقیقا ناظر به کدام وضعیت هست، خودشان سوال های بعدی (یا قبلی) هستند. به قول معروف یک تعریف صحیح از یک سوال، نیمی از پاسخ سوال است.تعریف سوال بماند، اما دغدغه...
-
روز ۵۱۸: somethings meant to change
جمعه 6 دی 1398 14:12
دو سه سال قبل تر از آن روز، پدر و بعد از آن مادر یکی دیگر از بچه ها فوت کرده بودند، و من هم همراه همین m و چند نفر دیگر کنار او مانده بودیم. شرایط سختی برای من هم بود، چون واکنش درست را بلد نبودم، نه بخاطر اینکه یک آنتی سوشیال هستم یا یک ساده لوح با EQ پایین... بخاطر اینکه دوستم را می شناختم، و سختی شرایطش را می...