بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

تعارف 79: ویکنت دو نیم شده- ایتالو کالوینو

"...روزها به این ترتیب در ترالبا سپری می شد. احساساتمان بی رنگ و عاری از شور و شوق می شد، چون حس می کردیم میان فضیلت و فسادی به یک اندازه غیر انسانی گیر کرده ایم"


 
شاید بهتر باشد پیش از هر حرف دیگری در مورد سه گانه ی "نیاکان ما" (بارُن درخت نشین-ویکنت دو نیم شده- شوالیه ی ناموجود) نقلی قولی از خود ِ ایتالو کالوینو در مورد خودش بیاورم:

"تلاش کرده ام باری از روی دوشی بردارم, گاهی از دوش مردم، گاهی از دوش بدن های روحانی و آسمانی، گاهی از دوش شهر ها؛ ورای همه ی اینها، سعی کرده ام باری از دوش ساختار های داستان ها و از دوش زبان بردارم..."

این سه کتاب، یک تاییدیه ی قرص و محکم بر این مدعاست (به همراه کمدی های کیهانی). الحق و النصاف چشم آدم روی نثر روان و شیرین قلم کالوینو سُر می خورد! فقط حسرت می خورم که نمی توانم کتاب هایش را بدون واسطه، و با کلمات خودش بخوانم. شاید هم بعدا توانستم! اگر زمانی ایتالیایی یاد گرفتم فقط بخاطر گل روی کالوینو بوده.

ویکنت دو نیم شده ماجرای ویکنت مداردو دی ترالبا است که در میدان جنگ خریت کرده و مستقیم به سمت توپ یورش می برد. خب، سربازها هم هول نمی کنند و از او با یک گلوله ی تر و تمیز استقبال می کنند. ویکنت نیمه ی راست بدنش را کلا از دست می دهد (درست از خط تقارن) و با یک نیمه بدن به روستا برمیگردد. (از اینجا به بعد خطر لوث شدن) زمان که می گذرد همه متوجه می شوند که انگار نیمه ی شر ویکنت بازگشته. همه را اذیت می کند، به آتش می کشد، اعدام می کند، هیچ کسی از دست او در امان نیست. چیزی نمی گذرد که اتفاق عجیبی در روستا رقم می خورد. نیمه ی دیگر ویکنت از جنگ برمی گردد! گلوله ی توپ ویکنت را له و لورده نکرده. بلکه او را درست از وسط به دو نیم تقسیم کرده. حالا آن نیمه ی دیگری اسمش خیر است. درست بر خلاف نیمه چپ ویکنت: شر.
مردمان روستا از دست موعظه ها و فردین بازی ها و امر به معروف و نهی از منکر کردن های خیر هم انگار در امان نیستند! ویکنت معقول و موجه به جنگ رفت، به دو نیم تقسیم شد و حالا هر کدام از نیمه هایش به تنهایی برگشته اند و زندگی را به همه زهر کرده اند. سر ِ ماجرایی این دو نیمه با هم دوئل می کنند. رگ های جوش خورده ی هم را می درند و خون به راه می اندازند و بی حال، کنار همدیگر روی زمین می افتند. دکتر می پرد بالای سرشان و آنها را به هم بخیه می زند. ویکنت زنده می ماند و می شود همان مرد معقول و موجهی که به جنگ رفته بود.

به نظر من ما در رمان ها با دو سبک فهماندن موضوع از جانب نویسنده برای نوشتن مواجه هستیم:

1- یک نفر بیاید رک و راست همه چیز را برایت تعریف کند. برایت استدلال بیاورد، انگار که داری با کسی بحث می کنی. یا می پذیری یا نه. کسی مثل کوندرا از این دسته است. آنقدر برایت دلیل می آورد که دست تسلیم بالا ببری

2- کسی که با احساست سر و کار دارد. می خواهد تو را از بزدلی متنفر کند؟ یک کارکتر بزدل را خلق می کند و آنقدر می زند توی سرش که تا آخر عمر یادت بماند. کالوینو از این دسته است. ویکنت دو نیم شده برایت استدلالی نمی آورد. فقط نشانت می دهد که خیر ِ مطلق در زندگی ِ خودمانی ( نه روی آسمان و نزد خدا و اولیای خدا) همانقدر زجر آور و اعصاب خورد کن است که شر ِ مطلق. خیر-شر هم مشمول قانون اعتدال می شود. طنز را به کار می بندد تا برای همیشه این را توی کله ات فرو کند. که گاهی بیخیال موعظه ی دیگران بشوی! انقدر درگیر گناهان مردم نباشی و کمی هم به خودت نگاه کنی. گاهی باید عصبانی بشوی و زهر چشم بگیری تا کسی را سر جایش بنشانی. ما دیگر با عیسی مسیح شدن نه به جایی می رسیم نه دیگران را به جایی می رسانیم. ویکنت ِ کامل، ترکیبی متعادل از خیر و شر بهتر از هر چیز دیگر است

نظرات 5 + ارسال نظر
مگهان سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 23:04 http://meghan.blogsky.com

اولا که می بینم که تنها تنها !!!!!! بله :دی ؟!

می رسم بهت این هفته ! وایسا :دی

+ شروره ی من اینجاست ؟! ذوقش رو کردم . خزنده این بشر اصلا یه چیزیه ها

چیزی که فراوونه کتابه. تلاش کن برس. منتظرم. و در این انتظار کتاب می خوانم

+ شروره ی شما هم انگار اینجاست. خوش آمده. خدا حفظتان کند دسته جمعی

یوسف سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 17:36 http://singinginthewind.blogsky.com/

اتفاقا من میخواستم بگم مدل هندوانه ای !! بعدش شک کردم که نکنه اشتباه باشه

کاملا درسته. فقط هندوانه تعبیر ایرانی ها از کیک کشمشیه

شراره سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 13:15

این چرا امضاء نداره؟؟؟؟
مثلن خزنده خواننده!
اصلن خخ

نه دیگه تعارف ها امضا نداره که مال یکی دیگه س. کالوینو باید امضا بزنه. تعارفو امضا بزنم مث اینه که با ماشین رفیقم برم توو خیابون پز بدم!

شراره سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 13:13

عاااااااالی بود...متشکرم ای خزنده...ای عالبالو...ای عاناناس

قربانت. حالا بعد انقد احساس ابرازات می خوانی اش؟؟؟! بخوان!

یوسف سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 11:17 http://singinginthewind.blogsky.com/

این جلد کتاب با اون + و - ش منو یاد مدل کیک کشمشی واسه اتم می‌اندازه

من همیشه سر این بخش درس گرسنه م می شد. بعضی وقتا هم می گفتن هندونه و هسته هاش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد