روز ۴۶۸: شکافتن سقف فلک

دارم نو نوار می شوم از ریز تا درشت. از الکترونیکی جات کوچک گرفته تا زندگی جات بزرگ. دارم از آن دسته آغاز هایی را حس می کنم که ما به ازای خارجی ندارند ولی از درون اتفاق می افتند و آدم می گوید: بیا نو بشویم. احساس می کنم این خزنده بودن هم شاید یکجایی باید تمام بشود. حداقل توی این قالب. قالبی که ۱۷ آبان سال ۱۳۹۱ شروع شد و یکجایی همین حوالی می خواهد تمام بشود.

اینجا را نگه می دارم شاید برای ۲-۳ سال دیگر، وقتی فرق سر تا نوک پا تغییر کرده ام. شاید برای وقتی که رسیده م به همه ی آن چیزهایی که ۵ سال تمام راجع بهشان اینجا صحبت می کردم. یک اثبات به خود خزنده ام نیاز دارم. برای همین اینجا را نمی بندم، برای نوشتن آن یکدانه پستی که همه چیز را اثبات می کند. شاید بعدش موقع تمام کردن این فصل حاشیه ای از زندگی ام باشد.

پس فعلا ای خزنده. تا بعد...

امضاء: خزنده ی قدیمی