بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 334: من دچار پبوند های کووالانسی شدم

اساتید محترم رشته ی پزشکی، داروسازی، روانشناسی و احتمالا شیمی، می دانند که عواطف و احساسات ما به طرز عجیبی تابع سطح ترشح هورمونها در بدنمان هست. اگر نخواهم وارد مباحث فلسفه ی ذهن بشوم (که من غلط بکنم بشوم) خیلی ساده همان باور عمومی را دنبال می کنم: اگرچه علت بروز احساسات، شیمیایی است، اما دلیل اش رخدادی هست بیرون از ما... و اینکه اگر بدانیم که احساساتمان چیزی جز تغییر خط تعادل این هورمون ها نیست، چیزی به کنترل احساساتمان اضافه نکرده و از آن کم نخواهد کرد.


ولی... ولی به راحتی هم نمی شود از کنار این موضوع گذشت. درست است. من هم هرچقدر روی این موضوع پافشاری کنم، باز هم در یک شرایط سخت استرس می گیرم، در یک شرایط ناگوار ناراحت می شوم و در یک شرایط رمانتیک عاشق می شوم، و دانستن منشا بروز عواطف هیچ کمکی به من نمی کند. درست است، اما علم به این موضوع حداقل به من یادآوری می کند که احساسات آنقدر ها هم خالص نیستند که فکرش را می کنیم! اگر غدد فوق کلیوی خزنده به هم بریزد و فرت و فرت آدرنالین ترشح کند، (با فرض منفجر نشدن قلب و مغز!) آنوقت خزنده از آشیل هم شجاع تر خواهد شد. و با یک شات قانونی یا غیر قانونیجات و افزایش دوپامین، آنوقت خزنده بجای نوشتن این چرندیات خواهد رفت و با آهنگ دیوید گتا خواهد رقصید. و اگر هیپوتالاموس خزنده عیب پیدا کند و دیگر آکسیتوسین تولید نکند، دیگر خبری از عشق نخواهد بود!



انسان ها موجودات مضحکی هستند از این نظر. آدم فکرش را می کند می بیند چه لحظات که در زندگی اش نگذرانده. و خیلی هاشان بر پایه ی همین ترشحات هورمونی بنا شده بوده. من همچنان به ایموشن پرستان احترام می گذارم! و می گویم لبخندتان زیبا، و عشقتان خالص... اما هر از چندگاهی به این سیستم نگاه بیاندازیم و بهش فکر کنیم بد نیست. شاید بعدا اگر گیر یک احساس افتادیم، مثل خود ِ من در دو هفته ی اخیر، زیاد خودمان را اذیت نکنیم و بدانیم که دنیا ماشینی تر از این حرفا هست!


امضاء: خزنده ی بیولوژیکی

نظرات 22 + ارسال نظر
فرانچسکا جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 20:42 http://meinthemirror.blogsky.com

عاشق شدی؟

( اون عبارت احتمالا شیمی رو هم که اون ته آوردی ندید میگیرم )

نه جان خودم هیشکی عاشق نشده اینجا :دی احساسات دیگه ای در میون بود. افسردگی و خشم و ...

آخ آخ معذرت. اصن شیمی کارش همین چیزاس

جی کوییک چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 10:12

آقا گرچه حرفام ادامه داره اما ولش کن!زشته اینقد حرف بزنم!

میگم خلأ ها باید پرشن و کسی که عمدا پرنکنه خلاهاشو،خودآزاره!!

+به معنی ش فک کردما وقت نوشتن دیدم قیاس مع الفارق قیاس با دور معنی میده،فارغ اما معنی خارج و بیربط میده!فک کردم دومی بهتره!!!املام بده!

++خزنده!!!همکلاسى ت همبازى والیبال خالة مه!!!اسمش پایداره!
فک کرده بودم تویی،ذوق کرده بودم!بعد دیدم تو نیستی!

چرا زشته؟ اگه می خوای حرف بزنی بزن اینجا همه حرف می زنن :دی

+ بله بله افتخار همکلاسی بودن با ایشونو داریم هم اکنون.

میدیا چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 00:31

آقا من به غلط املایی و دستوری و گرامری و... حساسم
قیاس مع الفارق
ننویسید مع الفارغ!!!

اصن غیاث ماالفارغ ... کلاغ سیاه نحس ! تیمو به فنا دادی

جی کوییک سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 18:52

خب همون پیش فرض که نوع انسانو براساس ش بطور کلی تعریف میکنن و امکان مطالعه آدما باهاش فراهمه ،فطرته اسمش دیگه!ااونام معتقدن آدما یه مدل کلی دارن.حالا چة پله پله بهش برسن چه نة،تأثیرى رووجودش نداره!بهرحال،هست!امروز فکر کردم به آدما.موافقم که هرکس با اون یکی اختلافات اساسی داره تو شخصیت اما از یه نوع!شایدم اشتراک طلبی خیلی جزء اشتراکات نباشه!بهرحال شما باتجربه ترى!

قیاس مع الفارغ م بین شهید و دانشمند منظورم بود!یا قیاس اشتباه یه آدم خودآزار با یه آدم با روح متعالی که بخاطر خدا کشته شده-تعریف شهید منظورمه-

+این عکس راجع به صالحیان گویاست!!!چی بگم والا..
http://www.axgig.com/images/90383290283273725202.png

++الان ملت میگن من عجب آدم پرحرفی م!زیاد حرف زدم!

اون پیش فرض که نوع انسان رو بر اساسش تعریف می کنن, از همون جنسه که نوع عقرب یا دلفین یا کرگدن یا هر گونه موجود زنده ی دیگه ای رو باهاش مطالعه می کنن. نمی گم پیشفرضامون با حیوانات یکیه. می گم تشابه شما انسان ها به هم, مث تشابه ما خزنده ها به همه. بهتره اسمشو بذاری غریزه مثلا. توی این پیشفرض چیزی به اسم عشق یا مشابه این هم وجود نداره. اگه هم بخوان راجع بهش حرف بزنن, می گن نیاز به تولید مثل, یا ارتباط جنسی...

+ من مشکلم با همین "خودآزار بودن" یک کسیه که از زندگی اجتماعیش می زنه تا تمام زورش رو برای انسانیت بزنه, و "روح متعالی" داشتن کسی که خودش رو می ندازه روی مین یا تنش رو می ذاره جلوی گلوله. من همچنان نمی فهمم ماهیت رفتار این دو دسته آدم چه فرقی داره با هم. هر دو دارن از کیفیت و کمیت زندگیشون برای یه هدف بالاتر می گذرن.

++ به به آقای صالحیان :))) خوش باشید دسته جمعی ایشالا

+++ تا باشه از این حرفا

جی کوییک سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 08:42

تمثیل و مقایسه ت غلط بود خب!!اون قیاس مع الفارغه!بعدم وقتی میگی خلا هارو پر نمیکنه یعنی نیاز داره و بیتوجهه بهشون بعد ازونور میگی به اون خلا نیاز نداره!

وای خزنده!من چهارتا درس بیخود و سخت دارم با یه آز فیزیک دو ما صالحیان متی کلایی!!به هیجده واحدیا میده سیزده!!اون چهار تامم مقاومت،دینامیک،معادلات،آمار!!!!خدایا خداوندا...

چرا غلط بود؟ وجه تشبیه, "فداکاری"ه. و "هدف" که ناظر به انسان های دیگه و رفاه زندگیشون. چرا این قیاس مع الفارغه؟!

خلا هم همیشه وجود داشته و بعضی وقتا هم نشده آدم پرش کنه. حتی اگه سراغ روش مستقیم هم بری, ممکنه توی پر کردنش به مشکل بر بخوری...

+ صالحیان که عالیه :)) حالا برو کلاسش, یاد دوبله فارسی آل پاچینو می افتی. خدا فقط اون دینامیک+مقاومتت رو به خیر کنه. اگه دینامیک رو دانشکده مکانیک برداشتی که خدا رحمتت کنه از همین الان :دی

جی کوییک سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 08:28

وای خزنده چقد دانشگاه ما خره....چقد حذف و اضافه بدتر از انتخاب واحده و دوتاشون فاجعه ند!!

فطرت آدما یکیه که علومی مث روانشناسی و جامعه شناسی توجیهی واسه وجود داشتن دارن دیگه..

علوم جامعه شناسی که بحث آماریه. و روانشناسی هم یک بحث شناخت پله به پله س. یعنی اینجوری نیست که روانشناسا یا جامعه شناسا با در نظر گرفتن یه چیزی به اسم فطرت, بیان مدل سازی کنن و پیش برن, بلکه دائم به صورت پیوسته در حال مشاهده ی کنش و واکنش تابع انسانن. حالا روش های خیلی مختلفی وجود داره برای حل یه مساله توی این دو حوزه که به من و شمای مهندس چندان ربطی پیدا نمی کنه! ولی فکر نمی کنم هیچ کدومشون بر این اساس بنا شده باشن که انسان ها در پایه ای به اسم فطرت مشترکاتی داشته باشن.
یه اصل وجود داره که می گه فرد غیر قابل پیش بینیه اما مجموع افراد یک حرکت قابل پیش بینی رو ارائه می دن. مدل انسانی همون مجموع احتمالات فاینمن. روانشناسی روی بخش فردش کار می کنه و جامعه شناسی روی بخش جمعیش. یعنی روانشناسی اتفاقا بر این باوره که آدم با آدم فرق می کنه. روش هاش مشخصه اما برای شرایط اولیه ی دلخواه که همون "آدم" باشه تعریف شده. جامعه شناسی هم که کلا بحث آماریه. یعنی براش مهم نیست که تو وقتی به بحران اقتصادی بر می خوری چه حسی بهت دست می ده. روی این کار می کنه که توی شرایط بحران اقتصادی مثلا, مجموعه ی آدمها در قالب جامعه چه واکنشی خواهند داشت.

البته تمام این توضیحات با این تبصره که: من نه روانشناسم نه جامعه شناس! صرفا چرندیاتی بلغور کردم از نیمچه دانسته هام

لاست استریت سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 06:21

به قول استیون هاوکینگ: ما انسان ها یک ماشین بیولوژیکی هستیم

هاوکینگ که در نگاهش به وجود عشقه :دی
افکار و گفته های هر چند دیوانه وار این بشر در اذهان خواهد ماند.

میدیا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 02:02

آقا یا خانم جی کوییک نوشته اند: "فطرت انسان ها یکسان است"؟
واقعنی؟ قرن 21م دارم اینو میشنوم؟
HGP کشکه آیا؟ ژنوم هیچ دو تا انسانی که دوقلوی همسان نباشن یکی نیست و در عین حال در دوقلوهای همسان هم بیان ژن ها میتونه و ممکنه متفاوت باشه! آدم ها اصلاً مثل هم متولد نمیشن این تفکر غلط از کجا اومده؟
اصن مگه داریم؟ مگه میشه؟
فکر کنم بالاخره شلدون ماشین زمانشو ساخته.

البته اونقدرا هم مساله ی فطرت حل نشده نیست. اگه شده بود سالهای سال دیگه نیست و نابود شده بود. بحث روش زیاده و دلایلش هم حرفی برای گفتن داره. دلایلی که خود ِ قرن 21ی شما هم ممکنه توی ردش بمونی! ولی خب من به شخصه فکر می کنم نمی تونم به وجود همچین چیزی باور داشته باشم

میدیا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 01:53

البته در تایید پستت باید بگم به طور کل انسان یه پستاندار با سیناپس های مغزی بیشتره و تمام تفاوتشم با سایرشون همینه.
و خب واقعاً تمام احساسات ما مثل 0 و 1 کامپیوتر از تغییرات هورمون ها و نوروترانسمیترهان.
حالا درسته من اذیتت میکنم ولی اینو قبول دارم
کتابه رو حتماً یادم بنداز بیارم واست

بیار!

میدیا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 01:45

خب بذار واست بشکافم فضیه رو
غمگینی و بی حوصلگی میتونه نشان دهنده کم خونی، بهم خردن چرخه ملاتونین مغزی، فقر آهن و... باشه. میزان ترشح تستوسترون هم حتی میتونه موثر باشه.
اگر همه اینها نبود و قطعاً به مغز برمیگشت میتونه دوقطبی، بردرلاین، یا افسردگی باشه!
و لازم به ذکره که اصولاً سروتونین در این مورد نقش عمده تری از دوپامین بازی میکنه.
پس لطفاً تریپ هاوس برندار واسه خودت دیاگنوستیشین نشو

برید یه ام آر آی بگیرید برای تایید کمبود سروتونین... درمان رو هم با کالچسین شروع کنید من برم روی سر ویلسون خراب بشم یکم

جی کوییک سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 01:15

خب شما گفتی چرا شهید و جانباز بنظر ما خوبن،گفتم چرا مقبولیت این شکلیه دیگه!من وارد نشدم!ورودو ادامه دادم!:-D

دین و زندگی یادت رفته ظاهرا!!فطرت انسان ها یکسان است و تمایل به اشتراک م ثابت شده ست!

چه اصراری دارم حالا...تنها آرامش داشته باشه،حتما خوبه دیگه!!

خب من از اون جهت گفتم شهید و جانباز که شما گفتی عجب موفقیت مزخرفی! می خواستم از مزایای تشبیه و مقایسه استفاده کنم که متوجه بشی

فطرت که کشکه رفیق. تمایل به اشتراک ممکنه باشه یا نباشه. کجا اثبات شده؟!

جی کوییک دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 20:44

کسی به اون آدم نمگه احمق
احمق آدمیه که توجه کافی به احساساتش نکنه و مانع رشد روحش بشه و تلاشی درجهت اصلاح چیزای غلطی که از طرف آدمای کم فهم رفته تو مغزش نکنه

آدمای پژوهشگر،ازهرجهت، برتر از آدمایی مث تجار هستند.و از طرف افراد فهیم جامعه تحسین میشن.اگرم نشن،انقد بزرگ هستن که چیزی ازشون کم نشة !اگر الان افراد دغل و دلال،تو جامعه پذیرفته شده ترن،از چاپلوسی و دنائت طبع ما ست و اگر به پژوهشگرا بیتوجهی میشه،از سطح پایین بودن نظام حاکم ما از هرجهته!!این م از بی شعوری ماست که روزبه روز اجازه بدتر شدنشو بهشون دادیم

+اولین وظیفه آدمی که میخواد به ملت ها خدمت کنة،اینه که خودش شخصیت قوی و نفس محکمی داشته باشه
کسی که خودشو سرکوب کرده،هرگز قادر نیست کار مفیدی انجام بده.چون آرامش نداره و با کوچکترین بدبیاری،ازپا میفته

اون آدمی م که سخت زندگی کرده و جون آدمارو نجات داده،خودشو له نکرده بلکه با اختیار خودش سخت زندگی کرده.سختی ای که بزرگ و بزرگ ترش کرده هرروز!کسی با از بین بردن خودش،بقیه رو نمتونه نجات بده

آقا حواست به دلت باشه خلاصه تا ذهنت بتونه قوت بگیره!اکیدا صعودی!!
والسلام!

چرا وارد مقوله های سنگین شدی! اصلا بحث من مقبولیت بین آدم ها نبود. بحث نگاه معمولا منفی به این نوع شیوه ی زندگی بود.

نکته ی اول اینه که چیزهایی که گفتی به نظرم مفاهیم و مسائل نظری و انتزاعی هستن. این "شخصیت قوی و نفس محکم" اولا اینکه مرزش معلوم نیست. بعد هم الزاما با رابطه به دست نمیاد که. اگه کسی با تنهایی آرامش بیشتری داشت چی؟

نکته ی دوم اینکه: ما توی بازی the sims زندگی نمی کنیم. به ازای هر یک ساعتی که پای وقت دیگه ای بذاریم، یک ساعت از دست دادیم. می دونم نمی شه 24 ساعته کار کرد. ولی می شه با تمرکز کردن روی کار، حداقل 12 ساعت در روز کار کرد. مثل خیلی ها که می شناسیمشون و بیشتر از این کار کرده ن و می کنن. بالاخره نمی شه هم خدا رو خواست هم خرما.

شیما دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 19:03

دست شما درد نکنه! کش تنبون؟!
بعدشم مگه غیب شدن خجالت داره؟!
خوب خزنده جان حرصم از وبلاگم دراومده بود اصلا شبیه چیزی که میخواستم نمیشد دیگه منم مرخصش کردم. بابا من نمیدونم چرا انقدر غیر عادی زر مفت میزنم. حالا ایشالا با شروع شدن سال تحصیلی فصل جدیدی رو در زمینه وبلاگ نویسی ورق میزنیم!

نکته قابل توجه اینکه بله بالاخره ما هم دانشجو شدیم رفت

هستی دیگه! هی در می ری.
غیب شدن ده باره خجالت داره! هی به روت نمیاریم کار خودتو می کنی :دی

همچین می گه زر مفت می زنم انگار ما اینجا داریم معادلات ماکسول رو اثبات می کنیم.

+بله دانشجویی! ای دانشجو. ای فیزیک

صبا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 18:44 http://royekhateesteva.blog.ir

به نظرم چون شما الان دچارش شدید و سعی در تحلیل و چرایی گرفتاریتون دارید زیاد نمیشه به صحبت هاتون اعتماد کرد
من صبر می کنم ببینم در آینده نگاهتون نسبت به این قضیهloveچیست!:)
what is love!؟

من گرفتارش نشدم! دقیقا ازش گذشته و نگاهم اینه که هست. من سه سال پیش درگیرش شدم. اعتماد کن :دی

میدیا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 16:55

آره با راج چک میکرد زنش دید
الان روانپزشک شدی؟ تشخیص میدی دوپامینت کم بوده؟ راضی ام ازت به خدا

غمگین و بی حوصله بودم دیگه. کمبود خیار چنبر نیست که. کمبود دوپامینه

آلفا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 15:57

یاد یه چیزی افتادم خزنده
یکی از دوستام بعد از مرارت های فراوان واسه ی ازدواجش
بعد از جشن عروسیشون گفت شوهرم یه مقاله علمی خونده بود
مضمونش این بوده که، دو نفر که بهم میرسن، کروموزومهاشون همدیگه رو جذب میکنن، این میشه عشق این وسط بوجود میاد
...
یه چیزی از دست هورمون خارجه اصلا!
پیوندهای کووالانسی رم ازونجاکه سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی خوندم و ازون زمانم خیلی میگذره، دقیقا مکانیزمشون یادم نیست ولی نظر منو میدونی دیگه!
میرم که سکوت کنم باز!

خب کروموزوم هاشون خیلی همدیگه رو جذب کرده که انقد مرارت برای ازدواج رو تحمل کردن! قبل اینکه بری سکوت کنی باز، بگو چی از دست هورمون خارجه؟

جی کوییک دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 12:33

پس عجب موفقیت مزخرفی!

یه دانشمندی که از همین پر کردن های خلاء می گذره و کشفی انجام می ده که بخاطرش هر سال میلیونها نفر از درد و رنج نجات پیدا می کنن... اگه این مزخرفه، پس من مزخرف ترین موفقیت ها رو طلب می کنم!

من نمی دونم چرا فدا کردن جون در یک لحظه برای کشور، اسمش می شه شهید، و کسی که جونش رو از دست نداده اما در این راه ضربه خورده اسمش می شه جانباز و اینا همه برای ما عزیزن، ولی کسی که تمام وقت زندگیش رو فدا می کنه تا بلکه بتونه کمکی بکنه، چه بتونه چه نتونه، اسمش می شه احمق، و تلاشش می شه مزخرف! چرا؟!

نیمه سیب سقراطی دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 10:46 http://1ta414.blog.ir/

بخوای دقیق بشی می بینی کلا زار و زندگیمون بر اساس همین هورمون ها بنا شده ! از اول اولش تا آخرش !

ترسناکه ها! نههه غلام؟

جی کوییک دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 09:47

انسان ها که موجودات مزخرفی هستند.اوکی!اما باید بلد باشن با یه چیزی حال کنن مثلا نیازه که گاهی به شدت خودشونو درگیر یه نفر کنن.یه نفر خوب و یادبگیرن بخاطر یه نفر خوب،خیلی کارا بکنن و خیلی کارا نکنن!
اینجوری از روزمرگی و پوچی خارج میشن و احساس رضایت درونی شون بیشترمیشه!!
ما چاکر انواع هورمون م هستیم که ما را صاف می ندازن وسط یه توهم شیرین از شور،عشق،شادی،تعلق خاطر و الخ!!

بحث کشدار پشت تمام این بحث ها، همین پر کردن حس پوچی و خلا هست. ایده ی محبوب و رایجی بین افراد موفق و مشهوره که با کنترل کردن همین نیاز به عشق ورزیدن و پر نکردن اون خلاء، می شه انرژی و انگیزه ی بیشتری برای موفقیت توی زمینه های دیگه ی زندگی داشت...

شیما دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 09:46

عههههههه! مگه خزنده ها هم عاشق میشن؟

اولا اینکه غیبت کبری مبارک باشه. چرا عین کش تنبون هی در می ری؟ دیگه دانشجوی مملکتی خجالت بکش!

توی صد سال اول نه. بعدش چرا... من هم ایشالا 76 سال دیگه عاشق می شم

آسمان دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 06:31

خیلى شجاعت میخواستا، گفتن این حرفا..
عکسه رو دوس داشتم
This is love!
با این حال به نظر من همه ش هم نمیتونه هورمونى باشه
به هر حال یه مسائل غیرجسمى هم این وسط هست دیگه.صد درصد هست.حالا نه صد درصد یه کم با درصد کمتر
اصلا برو این حرفا رو به این کاپِل هاى عاشق بگو ببین چه بلایى سرت میارن:دى

همه ش هورمونیه. دارو ها رو بر اساس همین واقعیت تولید می کنن اصلا. مهم در سطح خودآگاه ماس که بتونیم بدون قر و فر های پزشکی و دارویی با این احساسات کنار بیایم

میدیا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 04:00

اگر هیپوتالاموست درست کار نمیکرد الان قدت 70 سانت بود بهت می خندیدم!
در مورد پاراگراف آخر فقط میتونم بگم: I knew it!
میدونستم اخیراً یه سری احساسات در تو ظاهر شده!
صحبت هورمون و بیوشیمی مغز شد. یادته هاوارد استروژن وارد بدنش شده بود؟
می بینی ساعت 4 صبی من رو به حرف میکشونی؟
باید به زودی بشینیم یه گپ مفصل راجع به رفتارشناسی و ژنتیک رفتاری و اینا بزنیم. از رشته تو جذاب تره خیلی

باز توهم زدی تو؟ I knew it چیه؟ حس من ربطی به آکسیتوسین نداشت. کمبود دوپامین داشتم این دو هفته

+ با راج چک می کرد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد