پاییز که فرا می رسد، قامت خمیده ی یک پیرمرد با عصای آبنوسی رنگ و حلقه ی فلزی دسته اش جلوی چشمم به تصویر کشیده می شود. یک کلاه شاپو هم به سر دارد. قیافه اش را نمی دانم، چون همیشه از پشت می بینمش. دارد آرام آرام قدم برمیدارد از خیابانی تقریبا شبیه به خیابان ولیعصر می رود بالا. خیابانش البته بیشتر پوشیده از برگ های رنگارنگ پاییزی است، هوا سرد تر است، چند دقیقه ایست باران بند آمده، هوا ولی همچنان ابریست.
قدمش را هیچ چیز نه کند می کند نه تند. موتوری های دیوانه ی پیاده رو هم با احتیاط ترمز می گیرند تا به او نخورند. پیرمرد به سنگفرش پیاده رو نگاه می کند. از اینجا که من می بینم، هیچ غمی ندارد. شاید اگر می توانستم صورتش را ببینم، یک لبخند خالص می دیدم. لبخندی نشات گرفته از آرامش. پیرمرد حتی عاشق زندگی اش است و همچنان امیدوار... اما خب پیرمرد است دیگر! پاییز های من شبیه قدم های آهسته و پر از آرامش همان پیرمرد عصا به دست و کلاه به سر است.
این بود توصیف پاییز من! همان فصلی که تابستان را آرام پس می زند و با بوی خنک و نیمچه تلخ درخت کاج فرا می رسد. همان فصلی که آدم ها تویش آرام ترند، دوست داشتنی ترند، ساکت ترند، خوشتیپ تر و خوش لباس ترند. همان فصلی که همه بیدارند. راه می روند، می دوند، چتر باز می کنند، چکمه را روی پادری خشک می کنند. پاییز همان زمانیست که گرمای "خانه" را بیشتر حس می کنیم. و نسکافه و چایی هایمان خوشمزه تر می شود. همان فصلی که سوئیشترمان را همیشه محل کار یا دانشگاه جا می گذاریم! چون هنوز خماری تابستان از سرمان نپریده. پاییز درست است که مقدمه ی زمستان سپید پوش است. اما خودش برای خودش مقام و منزلتی دارد! به هر حال هر چه باشد و نباشد، خزندگان همگی توی همین فصل به دنیا می آیند. این چیز کمی است؟!
این جه خوب بود
+++
+ نه ! چادرش سفید گل گلی سرمه ای
+ نانو
نداریم جان شما از این چادرا! چادر یا گل بهیه یا سرمه ای
به به نانو :دی. اصن درس نخونی هم ایراد نداره. همین اسمش کلاس داره
سلام رفیق
چطوری؟
پاییزت شاد
سلام بر شما دوست عزیز! پاییز شما نیز نارنجی
چقد شما خزنده ها باحالید اصلا !
یهو این همه آقا میشید یعنی :دی ؟ و همینجوری آماده ی عکس ؟
عکس بگیرمون خوبه آره...!
پاییز شما پیرمردی مال من پیرزنی،والاع :))
+ الان امکان دان ندارم :/
پیرزنش چادر سرمه ای گل گلی سفید هم داره؟ :دی
من گرایشتو پرسیدم؟ چه میخوانی در عالم فیزیک واسه ارشد؟
وبلاگتونو دوس دارم
حس خوبی بهم میده
حسی شبیه قدیم ها که آدم خوبی بود. آدم خوشحالی بودم.
حسی شبیه آزادی ...
مرسی :)
قابل نداشت
این رادیو چهرازی عالیه...ته کف دریا!
شیما!! تو چقد بی معرفتی آخه بشر...آیا ثبت نام کردی؟!
به دلایل اخلاقی نمی تونم تعارفش کنم این ته کف دریا رو ولی انصافا خودم دفعه ی اول شنیدم از چهار جا منفجر شدم :))
خزنده ما بالاخره فصل جدیده رو ورق زدیم!
Tgbygv.blog.ir
ورق زنان باشی همیشه! منفجر نشی باز...
این پیرمردی که توصیفش کردی، شبیه کاراکتر "سلوک" دولت آبادی بود :)
پس سرقت ادبی هم میکنه دولت آبادی... از استاد بعید بود واقعا!
فصل محشریه.
یه سوال داشتم.. خزندگی یک تشکل است یا یک ملیت؟!
سخت بشه گفت... یه وجود جدیده خزندگی. یه نوع پیشرفته از جاندار تنفس کننده ی زمینی. حالا بعدا بیشتر آشنا می شی باهامون