-
روز ۴۸۹: معلق
شنبه 5 مرداد 1398 04:35
- اول از همه که از آمدنم به وبلاگ خودم جا خوردم! فکر کن در خانه خودت را باز کنی ببینی دکوراسیونت عوض شده. اولین چیزی که چک می کنی قفل در هست که ببینی شکسته یا نه... بعد به این فکر می کنی که حالا فرض کن یک کسی هم آمده تغییر دکوراسیون داده... مساله اینجاست که مگر من چند وقت نبودم که انقدر همه چیز عوض شده! خلاصه که دست...
-
روز ۴۸۷: میپل
جمعه 24 خرداد 1398 03:55
بعضی وقتها، واژه ها حاصل یک ذهن مشوش و روح ناآرام و طوفانی رام نشده هستند، و همین که زمان می گذرد، تک تک از صفحه ی ذهن محو می شوند و انتهایش چیزی نمی ماند جز چند جمله که صرفا بگویی چه بود و چه شد... شنبه ی این هفته خانواده ی ۳ نفره ی خواهرم به کانادا مهاجرت کردند، بعد از ماهها که خواهرم پذیرشش را گرفت و سفارت رفتند و...
-
روز ۴۸۶: بازگشت به ۹۵ در نیمه شب
جمعه 17 خرداد 1398 04:48
شاید اگر از دوستان گذشته و امروزم، از بارز ترین اخلاقم بپرسی، خیلی هاشان بگویند «غیب شوندگی». بعضی وقتها دست خودم نیست، اما بعضی وقتها هم دست خودم هست. آنجایی ناخواسته می شود که یکدفعه دلم را می زند... همه چیز. دیالوگ هایی که دارم، خنده ها و تکه پرانی ها، محیط و آدمهایش، دغدغه هایی از جنس غریب، شلوغی و همهمه و...
-
روز ۴۸۵: اندکی غرق شویم در قصه
چهارشنبه 15 خرداد 1398 16:43
۱ ماه پیش بود که چند نفری مهمان داشتیم و میان صحبت های تکه و پاره با بقیه، نگاهم روی کتابهایی که در قفسه ی بین کاناپه ها چیده شده اند سر می خورد. « آره واقعا دنیایی شده... (باید تا یکسال آینده وقت کنم و قضیه گودل را بخوانم) ... مردم هم بدبختن، دیگه چی دارن واسه از دست دادن... (کتاب خوبی بود؟ نه... شاید هیچ وقت هرگز...
-
روز ۴۸۴: عوارض خروج از حماقت
شنبه 11 خرداد 1398 14:31
- سیلوین تسون برای هزینه های مالی ای که باید برای جدا شدن از جامعه و شروع یک زندگی ایزوله در جنگل بپردازد، عبارت جالبی با مفهوم check out fee یا یک همچین چیزی بکار می برد، و طعنه آمیز می گوید این دنیا مثل یک بار است که موقع خارج شدن از آن باید هزینه بپردازی، نه موقع ورود و خرید نوشیدنی. سیلوین تسون تا بحال اپلای نکرده...
-
روز ۴۸۳: بوی سقز
سهشنبه 7 خرداد 1398 20:29
در ادامه بحث شیرین گذشته، می توانم اشاره کنم به بوی سقز، که در کسری از ثانیه من را می برد به خیابانی در پونک که روزی روزگاری آنجا کودکی ام گذشت. به یک روز بسیار خاص می روم، وقتی که هوا کمی گرفته بود، مثل هوای گرفته ی بهار قبل از باران سیل آسا، و من از بین نرده های بالکن یواشکی مردم خیابان را دید می زدم و جیمز باند...
-
روز ۴۸۲: آیا می شود دچار یک تکرار لذت بخش شد؟
دوشنبه 6 خرداد 1398 15:45
نوستالژی که بحثش به کنار. دیروز به ممد می گفتم که دل همه مان golden age می خواهد. ولی ادامه هم دادم که نوستالژی بحثش به کنار است و من حتی خیلی رقیق تر از نوستالژی می خواهم. مثلا اینکه دلم لک زده که یک کتاب خوب بخوانم یا یک فیلم خوب ببینم. واقعا من نمی دانم، قحطی آمده. مگر می شود دیگر با هیچ فیلم و کتابی عشق نکرد؟ شاید...
-
روز ۴۸۱: سطح پنجم یک حسرت است
شنبه 4 خرداد 1398 16:43
به نسبت زمانی که لا به لای اخبار روز سپری می کنم، به حجم شگفت انگیزی از خبر اختراعات،پیشرفت ها، اولین ها، بهترین ها و ترین های دلچسب و غرورانگیز بر می خورم. شاید شما هم پیگیر همین اخبار باشید... اینکه اولین عکس از سیاهچاله ای منتشر شده، اینکه تسلا از پردازنده ی جدیدش رونمایی کرده و حالا با داشتن هزاران ساعت ویدیوی...
-
روز ۴۸۰: (۹۹.۹٪) پایانی بر دوره ی دوم خزندگی
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 23:19
البته پر بیراه نمی گویند که زندگی، تفسیر ما از واقعیت است... یعنی خیلی خیلی زیاد تفسیر ما از واقعیت است. یعنی در این حد که مثلا من و تو با یک واقعیت یکسان روبرو شده ایم اما من از آن تعبیر شکست می سازم و تو تعبیری از موفقیت. برای همین هم هست که اگر الان بگویم که دارم به پایان دوره ی دوم مجازی خزندگی نزدیک می شوم، باید...
-
روز ۴۷۹: آناتومی یک وضعیت بغرنج امیدوار کننده
شنبه 3 فروردین 1398 15:31
شرایط چند هفته ی گذشته طوری گذشت که داشتم به اینشتین فکر می کردم که «او هم کارمند دون پایه ی پست بود که مقاله اش را نوشت و زندگی خودش را دگرگون کرد...» یعنی حول حوش پذیرفتن اینکه احتمالا این موقعیت دکترا قرار نیست به نتیجه بنشیند... و من هم احتمالا می روم سربازی ام را کامل می کنم. و از آنجایی که ۱ سال بعد از امروز،...
-
روز ۴۷۸: به سان گربه شرودینگر
شنبه 13 بهمن 1397 21:00
- هزار ماشالله مثل همیشه که خیر و برکات از جانب کشور پر افتخار عزیز به تک تک ما هم میهنان پرچم به دست می رسد هر دم از این باغ، وضعیت پذیرش من هم گیر برقص تا برقصان های ایران افتاده. هنوز که هنوز هست منتظر دعوتنامه ی دانشگاه هستم، و مدیر گروه هم طی دو نامه ی سنگین و کوبنده بیان داشت که: بخاطر وضعیت فعلی دانشجویان...
-
روز ۴۷۷: مرحله ی بعد، استرس تست
سهشنبه 11 دی 1397 12:16
سیستم های نرم افزاری برای توسعه و بهره برداری طبق برنامه ریزی ها باید همیشه یک فرآیند کامل تست را بگذرانند. یک مرحله از تست ها برای بررسی عملکرد سیستم هست. آنجایی که می فهمی بالاخره ابزاری که توسعه داده ای به هدفی که برایش تعیین کرده بودی رسیده یا نه. مرحله ی دوم تست غیر عملکردی هست که کیفیت انجام کار را می سنجد......
-
روز ۴۷۶: مونیخ به یک عدد خزنده نیاز دارد
یکشنبه 25 آذر 1397 01:16
واقعیتش از تاریخ آخرین پست تا امروز به اندازه ی کل عمر وبلاگ نویسی ام حرف بود برای گفتن، منتها وقتم کجا بود. از طرفی دیگر به خودم نگاه می کنم و میبینم من همیشه به امید یک جهش رو به جلو می نوشتم، و حتی یکسال به امید یک جهش رو به جلو ننوشتم، ولی حالا که نتیجه اش را گرفته ام نتوانسته ام حتی وقت کنم بیایم اینجا! و این...
-
روز ۴۷۵: آمار به وقت شامگاهان
سهشنبه 20 آذر 1397 01:17
- شاید ۵-۶ سال پیش بود که می خواستم زبان R را کنار آمار یاد بگیرم. نشد که نشد. الان برای آمادگی جلسه مصاحبه ی فردا دارم بین ۱۰۰ کانسپت آماری غوطه می خورم... p-value, randomized controlled trial, chi squared test... ای جوانی کجایی که یادت بخیر. - اوج عجیب فردی مرکوری پشت پیانو توی آهنگ bohemian rhapsody توی مخم می...
-
روز ۴۷۴: یک جمعه ی به یادماندنی با آدلاین مبی
جمعه 16 آذر 1397 20:19
حدود ۷ روز قبل بود که بعد از فرستادن فرم اپلیکیشن به ۱۰-۲۰ تایی دانشگاه و ۲۰-۳۰ تایی شرکت برای کار و تحصیل، یک فرم هم برای ریسرچ سنتر هلمهولتز آلمان فرستادم؛ پروژه شان یک چیزی شبیه به همان پروژه ی مدیکالی هست که ۲ سالی رویش کار می کنیم، برای همین فکر می کردم احتمالش بالا باشد که حداقل برای مصاحبه دعوتم کنند. چند روز...
-
روز ۴۷۳: می خندی؟
دوشنبه 12 آذر 1397 12:35
تفکری که می تواند زندگی را برایت به شدت دشوار کند (کلمه ی جهنم یا مشابه را بکار نبردم چون در بستر این دشواری شاید لذت هم نهفته باشد) این است که به مسئولیتی قطعی در برابر آدمهای دیگر، و محیط زندگی ات قایل باشی. بعضی وقتها دور و برم را که نگاه می کنم، خنده ام می گیرد. یک لحظه این فکر به سرم می زند که دقیقا چرا؟ چرا می...
-
روز ۴۷۲: پوزیشن کاری وینسنت وولف
شنبه 3 آذر 1397 13:04
- واقعیت این است: غیرممکن ترین کاری که می توانی تصور کنی این است که وضعیتی را که آجر اولش را بد گذاشته اند، درست کنی و به صراط مستقیم بکشانی، مثل یک سیستم ناقص خراب مدیریتی، مثل یک پروژه ی نرم افزاری که بدون هیچ برنامه ریزی توسعه پیدا کرده است. مسلما انرژی کمتری می برد اگر کل سیستم را یکجا بیاندازی سطل آشغال و از اول...
-
روز ۴۷۱: مسگر سفیر صلح
سهشنبه 15 آبان 1397 13:44
حدود ۲ ماهی می شود که مشغول فرآیند اپلای برای PhD دانشگاه های اروپایی هستیم. یکسری کشور های شمال اروپا پلن جالب و بدرد بخوری برای دکتری دارند. عملا این ارتباط با صنعت که می گویند اینها هستند، ما ادایش را در می آوریم. این دانشگاه های مذکور برای پروگرم دکتری یک پوزیشن معرفی می کنند با چارچوب مشخص و در قالب یک پروژه ی...
-
روز ۴۷۰: ساعت ۳ و ۲۸ دقیقه صبح
پنجشنبه 10 آبان 1397 03:47
یک زمانی هست در شبانه روز که نفرین شده. برای من، این زمان ۳ و ۲۸ دقیقه صبح هست، یعنی درست همین زمانی که نوشتن این پست را شروع کردم. حالا چرا نفرین شده؟ الان برایتان توضیح می دهم فرض کنید که به هر دلیلی، یا کاری که مانده و باید انجامش دهید یا یک بی خوابی همینطوری که به سرتان زده، شب بیداری کشیده اید در حالی که صبح روز...
-
روز ۴۶۹: آیا یک خزنده ی طرد شده دست از خزیدن برمیدارد؟
دوشنبه 30 مهر 1397 17:32
پیش از اینکه نوشتن را شروع کنم، احساس می کنم این متن یکی از طولانی ترین متن هایم از همان روز ۱۷ آبان سال ۹۱ باشد، و در مدت نوشتن این متن طولانی که قطعا از یکی دو روز تجاوز خواهد کرد، نمی دانم چه به سرم بیاید. شاید باورتان نشود اما همین حالا هم چند غلط املایی، دو سه غلط ضمیر فعلی و دیگر مشکلات نوشتاری را در همین یک...
-
به احترام دوست
جمعه 9 تیر 1396 19:24
می دانی چرا اینجا می نویسم این متن را. شاید خیلی اتفاقی یک بار دیگر گذرت به اینجا بی افتد دوست من. به اندازه ی ۱۰۰ ساعت با تو حرفهای نگفته دارم که البته می دانم در ثانیه ی اولی که می بینمت تمامشان دود می شوند و می روند هوا. خیلی سریع از تنفر از خودم بخاطر نبودن کنارت می گذرم و به این نکته می رسم که یک بار دیگر تسلیت...
-
روز ۴۶۸: شکافتن سقف فلک
سهشنبه 9 خرداد 1396 16:44
دارم نو نوار می شوم از ریز تا درشت. از الکترونیکی جات کوچک گرفته تا زندگی جات بزرگ. دارم از آن دسته آغاز هایی را حس می کنم که ما به ازای خارجی ندارند ولی از درون اتفاق می افتند و آدم می گوید: بیا نو بشویم. احساس می کنم این خزنده بودن هم شاید یکجایی باید تمام بشود. حداقل توی این قالب. قالبی که ۱۷ آبان سال ۱۳۹۱ شروع شد...
-
روز ۴۶۷: شب
سهشنبه 26 اردیبهشت 1396 01:19
باد پنکه نصفه و نیمه می زند به بازوی سمت راستم. صدایش البته تمام و کمال می پیچد توی گوش و خلسه القا می کند. اگرچه به اندکی زور پلک هایم را باز گذاشته ام و دنبال یکسری اسم و شماره در صفحات وب می گردم. سکوت... منهای صدای چرخ ماشین ها که ۱۹ سال شده که همراهم هست. داشتم به این فکر می کردم که آخرین باری که یک مساله ی...
-
روز ۴۶۶: از مجموعه آرامش های حین طوفان
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 00:18
مریض می شویم به انواع امراض مختلف اعم از داخلی و خارجی، و بعدش هم نمی رویم نمایشگاه کتاب... که البته بعدش می شود رفت استخر جبران کرد، ولی خب دلمان را خوش کرده بودیم برویم یک مجموعه اختصاصی رمان برای خودمان بخریم... که موقع منتقل کردن به خانه مان، همراه کتابهای قبلی بیاوریمشان. ولی نمی شود چون مریض شده ام و کارهای دیگر...
-
روز ۴۶۵: رای من، یا آقامیرسلیم یا ماه بانو
شنبه 9 اردیبهشت 1396 16:05
- سال ۸۸ یکی از نامزدها برگه در می آورد و رو به دوربین می گیرد و آن یکی نامزد برمیگردد می گوید: ما با پدیده ای مواجه هستیم که توی دوربین زل می زند و دروغ می گوید... سال ۹۶ یکی از نامزدها هم برگه را در می آورد نشان دوربین می دهد، هم خودش ادامه می دهد که: ما با پدیده ای مواجه هستیم که توی دوربین زل می زند و دروغ می...
-
روز ۴۶۴: پرواز بر فراز سرزمین ایده
دوشنبه 28 فروردین 1396 01:26
- گفته اند به من از اتاق فرمان که نگو هی اینطرف و آنطرف کارهایت را. راست می گویند اصلا به کسی چه ربطی دارد چه کار می کنیم؟ اما همین را بگویم که ... ای بابا یعنی حتی نگویم هم که در مثبت ترین وضعیت ممکن هستم؟ خب قبول. اول یک خورده بدبختی هایم را می گویم که چشم نخوریم. مثلا اینکه پروژه همچنان قوز بالا قوز شده... و دیگر...
-
روز ۴۶۳: قدر عافیت کسی داند...
پنجشنبه 17 فروردین 1396 11:08
- حواستان باشد دیگر. به قول شاعر که می گفت: وقتی یک نفر می گوید I'm not made of money، نمی داند ارگان های بدنش هر کدام برای درست کار کردن، ممکن است چند هزاردلار دارو نیاز داشته باشند. شما از همین الان بدانید که از پول ساخته شده اید. - در فرهنگ استارت آپ، می گویند: ایده ی اولیه ات همیشه اشتباه است... راست می گویند. -...
-
روز ۴۶۲: بارانی مثل خارج
یکشنبه 6 فروردین 1396 00:08
روز سوم بود که باران می آمد و قطع نمی شد... شاید سر جمع ۵ ساعت در این مدت باران قطع شد. به هوای ۲۰ روز بارانی و ۱۰ روز ابری منچستر در ماه های بهاری و پاییزی و زمستانی فکر می کردم و می گفتم عجب که همه شان افسرده نیستند از دم زمان جادوی عجیبی دارد. مخصوصا وقتی منتظر باشی. حساب امروز و فردایت و گفته هایت و صبر هایت از...
-
روز ۴۶۱: همواره نو
چهارشنبه 2 فروردین 1396 01:06
دو حالت ممکن است اتفاق بیافتد که تو تحویل سال را جدی نگیری و نو شدنش را حس نکنی، و هیچ وقفه و شروع مجددی در کارت نباشد و روز اول سال جدید درست همانند روز آخر سال قدیم باشد: یا باید آنقدر بی هدف باشی که شروع مجدد دردی از تو دوا نکند. یا باید آنقدر با هدف باشی که شروع مجدد وسط دوندگی های پرهیجان زندگی ات معنا نشود....
-
روز ۴۶۰: شیرینی هایی که هیچ وقت کهنه نمی شوند
یکشنبه 29 اسفند 1395 00:48
خوشبختی یعنی اینکه هنوز آنقدر انرژی داشته باشی که یک همچین صحنه ای، ذوق مرگت کند عیدی به خودم... امضاء: خزنده ی خرکیف