بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 379: برخیز ای لازاروس

فردا گیتارم را می خواهم بسپارم به دست یک جیزِز تا دوباره زنده اش کند. فردا نام گیتارم را لازاروس خواهم گذاشت...


امشب شب نشینی بود و پسرعمه ی ۱۳-۱۴ ساله ام هم آمده بود. همانی که تنبک و سه تار هم بلد است. ولی با خودش هارمونیکا آورده بود و نشست برایمان dark eyes زد و لاو تم گادفادر. من هم یکهو به اندازه ی ۲۰ تن دلتنگی روی دلم حس کردم. از یک سال و نیم قبل که گیتارم شکست تا همین الان که هنوز هم دست به هیچ گیتاری نزده ام. بهش گفتم گیتار با ساز دهنی و فلوت خوب مچ می شود! گفتم چه پیاتزولا هایی که با هم نزنیم! گفتم که من چه قطعه هایی از باریوس می زدم. گفتم که همین dark eyes را هم می زدم ۵ سال پیش. گفتم باخ می زدم و تارگا... البته همه ی اینها را توی دلم گفتم. گفتم که فردا می برمش برای تعمیر. فردا می خواهم ببرمش تعمیر...


امضاء: خزنده ی دلتنگ  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد