بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 411: شوخی می کنی؟!

شما قطعا آرزوهایی دارید. آرزوهای دست یافتنی، دست نیافتنی، احمقانه، واقع بینانه، رقت انگیز، جاه طلبانه،... رویا چیزی است که ما همه می توانیم سهمی از آن داشته باشیم... می گفتم، شما آرزوهایی دارید و فرض کنید که ۵ تای آنها شدیدا در ذهنتان بولد شده و چه بسا خط فعلی زندگیتان را بر اساس این ۵ آرزو تنظیم کرده اید.


همینطور تصور کنید که یک موقعیت برای شما بوجود می آید که به شکلی می توانید به کمک آن هر ۵ تا آرزو را یکجا و بدون هیچ حرف و حدیثی تحقق ببخشید. یک موقعیت طلایی و یک فرصت once in a lifetime. فکر می کنید واکنش تان چه باشد؟ با سرعت تمام این موقعیت را بپذیرید و تلاش را آغاز می کنید؟ تمام زندگیتان را برای ۱ سال هم که شده تعطیل می کنید تا هرطور که شده انجامش بدهید؟ چشمهایتان را می بندید و با جسارت شیرجه می روید توی این فرصت بادآورده؟... من اکنون در همین شرایط فرضی هستم. و باید اعتراف کنم که ۲۰ روز هست که هنوز دارم به شدن و نشدنش فکر می کنم. و هر وقت می خواهم فرصت را بپذیرم باز از پشت میزم بلند می شوم و شروع می کنم قدم زدن در قطر اتاق. یک خزنده می تواند در این حد و اندازه خر باشد.


هنوزم که هنوزه به جای تنظیم یک قرارداد سفت و محکم نهایی با خودم برای استارت این فرصت، نشسته ام اینجا و کلمات را پشت سر هم پیاده می کنم وسط مانیتور... در این حد خر.


امضاء: خزنده ی مشکوک  

روز 410: بهمن

- تو یک آدم منحصر به فردی، تو مثل هیچ کس نیستی... مثل بقیه ی آدم های دیگر


- تغییر را بوجود بیاور، زندگی ات را و جهانت را تغییر بده. تو قدرت داری


- امروزه کسی دیگر در قالب شغل اباء و اجدادش زندانی نیست... ما می توانیم همانی باشیم که می خواهیم.


... بیشتر اوقات به سخنرانی های پرشور و حرارت سخنران های  هدست به گوش مثل این



می خندیدم. یک کمی هم راستش را بخواهید چندشم می شد. و نگاه عاقل اندر سفیهم عود می کرد. یک مقدار دیگر هم حرصم می گرفت. الان ولی می ترسم. وقتی به این سخنرانان motivator فکر می کنم می ترسم. وقتی به «تغییر کن» و «تو می توانی» و «جهان از آن توست» فکر می کنم می ترسم. وقتی به «اینترنت» و «استارت آپ های شخصی» و «اوراق بورس» و فیلم The big short فکر می کنم می ترسم. چون دقیقا نمی دانم آخر این خطوط به هم پیچیده ی وحشتناک آشوب چه اتفاقی قرار است بی افتد. اصلا نمی توانم بفهمم آیا این «خودت باش»ی که ماها پی اش را می گیریم، به قول جامعه شناسان خودش ۱۰۰۰ مدل توسط تمام هنجار های از پیش تعیین شده و کنترل شده باز هم چارچوب بندی شده است (و ما فکر می کنیم که آزاد هستیم) یا نه، واقعا می توانیم آزاد باشیم و آشوبناک و خانه بخریم و قرضش را ندهیم و بهمن بشویم و همینطور که داریم قل می خوریم پایین بزرگ و بزرگتر بشویم و وضعیت را خراب و خراب تر بکنیم. نمی توانم تصور کنم چه آینده ای حداقل در انتظار من خزنده است که احتمالا نیم قرن دیگر کارم با این دنیا تمام می شود.


اقتصاد کلان، سیاست گذاری های کلان، برنامه ریزی های کلان، دسترسی های کلان به داده ها، کلان کلان... همانطور که هیچ کس با ۱ میلیون تومان نمی رود ۱۰۰۰ تا بسته پفک نمکی بخرد، سیاست گذاری های کلان هم چیزی پیچیده تر از مجموعه ی زیادی از سیاست گذاری های خرد و شخصی است. سیاست گذاری های خرد و شخصی را من و شما می دانیم. حداقل شبیهش را در زندگی مان به اسم «تصمیم گیری» هر روز تجربه می کنیم. اما برنامه های کلان چیزی فرا تر از مجموعه ی کپی شده ی فرآیند های شناخته شده هست... چرا الکی دارم با کلمات بازی می کنم؟ منظور این است که من هیچ وقت نمی فهمم چرا دلار گران شد یا تورم رفت بالا یا تحریم ها برداشته شد یا جنگ سوریه به راه افتاد یا هند برای خودش یک سیلیکون ولی به راه انداخت یا سوئد و آمریکا و ژاپن و آلمان با هم جمع شدند و پروژه ی قطب شمال را راه اندازی کردند یا گوگل ۲ تا شرکت رباتیک دیگر را هم خریداری کرد یا ۵ ماه پیش کنفرانس محیط زیست با حضور نماینده ی اکثر کشور ها با اعلان وضعیت اضطراری برگزار شد. و نمی دانم الان دقیقا ما، یعنی مردم تاثیر پذیر از تمام این «کلان» ها چگونه زندگی خودمان را از داخل این کانال پیش می بریم، و چگونه با افول جاز و ایندی راک و بلوز و ظهور سلنا گومز و جاستین بیبر و بیانسه و افول ادیسه فضایی و بیگانه و ظهور گرویتی و اینتراستلار  کنار می آییم. شب بخیر

امضاء: خزنده ی جاهل  

روز 409: اسپاتیفای انگیزشی

یک چیزی مثل این جواهر که آدم را بنشاند سر جایش...



بعله... من قول می دهم اگر آمار بگیرید بیش از ۳۰٪ درصد دلیل بند نشدن روی صندلی موقع انجام کار بخاطر آهنگ های تکراری لپ تاپ و گوشی تان هست. آنوقت یک چیزی مثل spotify می تواند این یک مورد مشکل را حل کند.

امضاء: خزنده ی آهنگین  

روز 408: سیاهچالی به نام خواب

خیلی وقتها هست که فقط می خواهیم از شر خوره های مغزی به خواب پناه ببریم. اگر راست می گویند که مغز یک ماشین بیولوژیکی هست، پس خستگی ناشی از فکر کردن هم باید پر شدن cache به حساب بیاید؛ داغ کردن سی پی یو؛ از کار افتادن فن؛ خیلی وقتها از شر حقایق هست که چشمهایمان را می بندیم، تا دیگر نپرسیم چرا، چطور، چه کسی... اینجور مواقع یاد آن صحنه ی پیرمرد و پیرزن های خواب فیلم inception می افتم. فکر می کنم چنین چیزی در آینده ای نزدیک اتفاق بی افتد. برویم بخوابیم...


- دوست من که چند روزی می شود اینجا نیستی و تا هفته ی بعد هم احتمالا نخواهی بود، امیدوارم روزهای درخشانت هرچه زودتر فرا برسد. به Aurora هم فکر نکن، خیالت تخت!

امضاء: خزنده ی خواب آلوده  

روز 407: یا مثلا عطر کول واتر و قطعه ی memories of green

- کمال گرا، متعهد، مسئولیت پذیر، افکار و رفتار خشک و انعطاف ناپذیر

- درونگرا، کناره گیر، روابط اجتماعی ضعیف، اجتناب از روابط نزدیک

- کنترل گری و میل به کنترل رخدادها و روابط، مشکل با مرجع قدرت و موقعیت های غیر قابل پیش بینی

بنابراین:

- تردید و تاخیر در تصمیم گیری ، پیشرفت کند

- توجه زیاد به جزئیات و دقت افراطی، مقرراتی، منظم

- آزار دیدن نزدیکان (همسر، فرزند،...، همکار)

- قابل اتکا

- مقاوم در قبال تغییر افکار و رفتار

- نگران و مواظب تلاش برای اجتناب از اشتباه


...


- توان و قدرت مقابله خوب با استرس ها و مشکلات

- علاقه مند به طرح ها و کارهای دقیق

- تمایل کم به ابراز احساسات و هیجان ها

- ترجیخ می دهد عمدتا تنها باشد تا در روابط نزدیک با دیگران

- تمایل و علاقه کم به وارسی و بررسی احساسات خود -> زندگی هیجانی سطح پایین

- احتمالا به مشوق های دیگران اهمیتی نمی دهد

- نسبت به رخداد های خوب هیجان خاصی بروز نمی دهد

بنابراین:

حمایت اجتماعی کمی خواهد داشت


  ادامه مطلب ...