به منظور اجرای مقاصدی شوم، این وبلاگ تا اطلاع ثانوی بدون نویسنده خواهد بود.
امضاء: خزنده ی شیطانی
خواهش می کنم تو یکی دیگر مثل چند ده نفر دیگر دود هوا نشو! همین طور انرژیک باقی بمان، با تلاشی که این مدت اخیر می کنی تا پارسی صحبت کنی و نو و بدیع کلمه هایت را انتخاب کنی. همینطور پایبند به تمام آرزوهای چند ساله ات بمان. و همچنان از کیچ پرست های تازه به دوران رسیده متنفر باش. زیر عکس most prestigious and noble residence in Milan یک کپشن انقلابی بنویس و وقتی ایده هایم را می شنوی تا جای ممکن «الف» هایت را بکش که: «وااااااااااااااای بر من با ایده های شیطانیت»
من به همان اندازه که آینده ی خودم را روشن و معنادار می بینم، به گام های تو هم امیدوارم. عطش خالص زنده نگه داشتن جسد نیمه جان هویت هنر ایرانی ات را آنقدر باور دارم که یک لحظه تمام کینه های به دل گرفته ام از این خاک را فراموش می کنم و دلم هوای کاشان و کرمان و یزد و تبریز و شیراز را می کند! تو تغییر نکن. انجامشان بده تا دست آخر به همانجا برسی که ۴ سال قبل کنار تاکسی های میدان ونک حرفش را می زدی، وقتی که تازه تصمیم گرفته بودی بروی رشته ی معماری. همچنان مثل یکی از کارکترهای رمان های میلان کوندرا، یا رومن گاری باقی بمان. همانقدر بی شیله پیله و واقعی!
امضاء: خزنده ی چشم به انتظار
از مکاشفات خزنده ی اعظم همین شما را بس که پارامتر هایی بسیار در شکل گرفتن آینده تان نقش دارند. پارامترهایی خوشبو و خوشرنگ نظیر اسکناس، پارامتر هایی نامرئی و نایاب نظیر استعداد و انگیزه و پارامتر هایی ترسناک و خشن نظیر هدف... اما یک پارامتر گوگولی وجود دارد که یک تنه می تواند جور نبودن قبلی ها را بکشد. لازم که صد در صد هست، گاهی وقتها می توان گفت کافی هم هست حتی. یعنی اینطوری شیرفهمتان کنم که اصلا همه چیز می تواند از دل این یکی بیرون بیاید من جمله اسکناس، انگیزه و هدف و الخ. بالکل در مکاشفات بدین تجربت رسیدم که پشت این پارامتر، بقیه هم همی سرازیر شوند. و این گوگولی چیزی نباشد جز آرامش اِسلَش سلامت.
سالم و آرام باشید
امضاء: خزنده ی ملطوف به لطایف
خب وقتی ۴ روز پشت سر هم کار اداری دارم و کارم گیر عزیزان کارمند هست خیلی یاد ژاپن و اتفاق اخیری که در توکیو افتاد می افتم. وقتی که ۲۰ دقیقه برق شهر قطع شد و وزیر نیروی ژاپن در مقابل دوربین خبرنگاران ۲۰ دقیقه به حالت تعظیم ایستاد، و بعدش هم ریپورت دادند که این ۲۰ دقیقه قطعی برق، ژاپن را در rat race صنعت و اقتصاد، ۴۲ روز از ایالات متحده عقب انداخته است. بعد به وضع خودمان فکر می کنم و به آرزوهایی که برای رسیدن به «ترین» ها داریم و ناخودآگاه خنده ام می گیرد.
خب پس بیا برویم سوییس زندگی کنیم. حالا سوییس هم نه. هلند. یا مثلا یک کشور صنعتی مثل آلمان. بیا اصلا برویم ژاپن. شهرهایش را نمی شناسم که. یک جایی مثل ناگویا... جایی که ۷ سطل زباله ی مختلف برای تفکیک دارند. جایی که خیابان هایش رفتگر ندارد و پایتختش سومین شهر تمیز آسیا هست. سطح آلودگی صوتی پایین و شعور بالا. آمار قتل کمترین در دنیا... خب البته آمار خودکشی هم اولین در دنیا. امروز روز چهارم کارهای اداری ام بود که معلوم شد باید روز پنجمی هم دنبال کارهای وثیغه ی پاسپورت بروم. ۱ ساعت پشت سر ۱۰ نفر در صف ۷ باجه ای ایستادیم و کارمندان بانک را نگاه کردیم و یاد sloth های کارتون زوتوپیا افتادیم. به جان خودم از آن جوک های pregnant هم به هم می گفتند و ها........ ها .......... ها ....... می خندیدند. آخرش هم معلوم شد که اصلا برای کارمان نیاز نبوده توی صف بایستیم. بعد هم وقتی به رئیس بانک مراجعه کردیم با وضع افتضاحی جوابمان را داد که «کارتان زیاد طول می کشد. بروید فردا بیایید.» اصلا هم که تفاوتی در طرز برخورد رئیس نسبت به روزی که قرار بود سپرده را باز کنیم دیده نمی شد که! مدیونید فکر کنید بانکها وقتی که می خواهی حسابی چیزی باز کنی، زیرپایت فرش قرمز پهن می کنند و روزهای دیگر، بلانسبت، تو هم یک گوسفندی مثل ۷۵ میلیون نفر دیگر... حالا فهمیدید چرا آمار خودکشی ژاپن بالاهست؟ چون ۱ ساعت منتظر ۷ sloth بانک نمی شوند و کارشان زود تمام می شود. زود می روند خانه زود کتاب می خوانند زود فیلم می بینند. هرکاری که می کنند ۲۴ ساعتشان پر نمی شود... خب پس وقت زیاد می آورند و به معنای زندگی فکر می کنند و افسرده می شوند و خودکشی می کنند. تازه کسی هم نیست که روی اعصابشان باشند و بزنند آنها را بکشند. از آنجایی که انسان نیاز به کشتن دارد، اگر دیگری را نکشید خودتان را می کشید. پس خودکشی می کنید. قدر کشورتان را بدانید. همینجوری بدانید تا ما هم از این طرف راهی پیدا کنیم برویم برلین، یا استکهلم، یا کیوتو یا جزایر فیجی. شاید هم مادرید یا تگزاس یا اورگن یا انتاریو... برویم یک جایی که حرصمان را در نیاورند و افسرده بشویم خودکشی کنیم.
اگر ۲۰ دقیقه قطعی برق ژاپن را ۴۲ روز عقب انداخت... فکرش را می کنم می بینم چند قرن باید بدویم تا وضع کمی بهتر بشود.
امضاء: خزنده ی قاتل