بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۴۶۰: شیرینی هایی که هیچ وقت کهنه نمی شوند

خوشبختی یعنی اینکه هنوز آنقدر انرژی داشته باشی که یک همچین صحنه ای، ذوق مرگت کند



عیدی به خودم...

امضاء: خزنده ی خرکیف  

روز ۴۵۹: چنین گفت خزنده

- که زندگی ما به دو بخش تقریبا مساوی تقسیم می شود: بخش اول در حال آدم شناسی هستیم، و بخش دوم در حال پیاده سازی شناخت کسب شده در زندگی... این بخش دوم فقط یک کمی دیر راه می افتد.


- دارم آدم شناسی می کنم این روزها... فالس پازیتیو که زیاد تجربه کرده ام. امیدوارم فالس نگتیو در کار نباشد.


- حالا که بحث کانفیوژن ماتریکس شد، بگویم که  یک ترو پازیتیو حسابی دلم را به همه چیز خوش کرده. مخلصیم ترو پازیتیو جان!


- یک بهشتی کشف کرده ام... اثراتش را یک هفته بعد اینجا معرفی می کنم. لذتی دارد که نگو. ترو پازیتیو جان، «۷» حرف دارد. آخرش هم «ه». خوبت شد؟!


- خزنده را جان به جان کنی مبهم می نویسد. اصلا بلانسبت دیوانه ای که باز هم داری خط به خط می خوانی و می خوانی. خزنده دوست دارد فقط یکی دو نفر حرفش را متوجه بشوند. خزنده سادیسم دارد. خزنده عامل اتلاف زمان است.


- مرض وسواس وال پیپر گرفته ام... الان از این استفاده می کنم: بروید حالش را ببرید


امضاء: خزنده ی نت نویس  

روز ۴۵۸: از آنها که می دانی

 می دانی که قبل از هر چیزی یک پاترول دو رنگ نیاز هست. نوک مدادی و نقره ای، دو در باشد بهتر است، شخصی طوری جلوه می کند. بالایش می توانیم یک باربند نصب کنیم شاید که نیاز شد. نیاز هم نشد، بالاخره رخ دارد برای خودش. داد می زند که:«ما اهل سفریم!» درونش را پایه هستی چرم نباشد؟ آخر می چسبد به تن. آدم عرق می کند اصلا زهرمارمان می شود نمی فهمیم کجا رفته بودیم کجا می رویم. روکش بخریم سیاه رنگ. هوم؟ می خورد بهش. ضبط هم که جزو ملزومات هست. اصل playlist که یکی درمیان هست ولی تو چون زورت بیشتر هست سه تا یکی می زنیم. سه تا به انتخاب تو، یکی به انتخاب من.
بعدش هم یک خانه ی گل گلی با همان طرح هایی که همیشه می بینیمشان و به ابر آرزو و رویاپردازی فرو می رویم. من یک گوشه اش را می کنم اتاق کارم، با همان تبصره ی وجود کاناپه. لپ تاپ و مینی پی سی + LED TV و دم و دستگاهشان روی میز، پشت سرم هم ستینگ مخصوص به خودم از یک سرور کوچک قوی، البته صدایش اذیت می کند ها، ولی قول می دهم بعد ساعت ۹ باهایش کار نکنم. مولفه ی ضروری بعدی هم ترکیب کاناپه-تلویزیون-میز هست برای ماراتن های ۲ الی ۹ ساعته ی فیلم و سریال. بقیه اش هرجور که می خواهد باشد، مهم نیست.
می دانم هر روز ۱۰۰ بار توی ذهنت می چرخد که لوکیشن اتفاق افتادن تمام این ضروریجات بالاخره کجاست، و شاید من فقط یکبارش را از تو بشنوم. اینکه قرار است اینجا بدویم یا آنجا یخ بزنیم. ولی به تو قول می دهم که کارهایمان یکی یکی دارد به نتیجه می رسد. لاکپشت وار بودنش شاید ناشی از زور کم من باشد،‌ولی از کمبود اراده نیست. ۲۲ خرداد و آن حرف زدن های چند ساعته را یادت می آید؟ ضربدر ۱۰ اش کن و بچسبان به امروز... به همان اندازه داریم جلو می رویم. گذر زمان همیشه پشت سرش با اسید سوزانده و جلو رفته و بالاخره یک کجا باید این روند را تمام کرد و والسلام، هر کجا که زورمان برسد اتفاق می افتد. قول. از همان ها که می دانی.
امضاء: خزنده ی ماراتن کار  

روز ۴۵۷: روز تکمیل فردی و زمانبندی مقاومتی

من این روز را اینگونه نامگذاری می کنم، چون امروز کلی کار نصفه نیمه را تمام کردم و یکی دوتا دیگر را هم انجام بدهم با هم می نشینیم یک نفس راحت بکشیم.


- بالاخره رفتم متریال ساخت ربات را از بازار گرفتم. البته به قیمت پاهایم که بعد از ۴ ساعت پیاده روی با ۵ کیلو وزن کوله پشتی، از درون خرد شدند

- نمره ی بچه های کلاس را تحویل استاد دادم به هر زور و ضربی که شده

- ایمیل هایی که باید می زدم را زدم

- صورت مساله ی تمرین کلاس لرنینگ را فرستادم برای استاد

- و یک متن کوچک هم برای سر کار باید بنویسم که دارد تمام می شود


می ماند سرمقاله ی مجله که ازمان درخواست نموده اند. فردا تمامش کنیم برود پی کارش، و من تمام خرده ریز های اعصاب خرد کن را تمام کنم...

امضاء: خزنده ی یکهویی  

روز ۴۵۶: کیم کارداشیان علیه خودو فان روسوم

خیلی وقت هست که هم من هم شما می دانیم، یا حداقلش می بینیم، که غول های علم و دانش زیاد پتانسیل سلبریتی شدن را ندارند. این وسط یک بیل گیتس را همه می شناسند که همه اش بخاطر پولش هست، یک دانه هم مرحوم استیو جابز را که اپل آفرید. غیر از این دو نفر دیگر چه کسی را می شناسیم؟ آها مارک زوکربرگ هم هست که کلا داستانش با همه فرق دارد! ولی خداوکیلی غیر از این دیگر کسی را نمی شناسید. بیایید با هم ببینیم:


- لری پیج و سرگئی برین

- چارلز فلینت

- لینوس توروالدز

- ماروین مینسکی

- خودو فان روسوم

- ادسخر دایسترا

- کن تامسون

- اندی رابین


هیچ کدام از اینها را می شناسید شما؟ من بهتان قول می دهم که اگر هر کدام از اینها نبودند، الان زندگی من و شما خیلی با این چیزی که هست فرق می کرد. حداقل می توانم بگویم این آدمها بیشتر از کیم کارداشیان روی زندگی تان تاثیر گذاشته اند. قبول ندارید؟ اسم تک تک شان را سرچ کنید.


حالا چه دلیلی دارد بشناسیم اینها را؟ هیچی... اصلا چرا گفتم این حرفها را؟ نمی دانم. دیوانه هم خودتانید

امضاء: خزنده ی حامی دانشمندان