بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 566

ننوشتن بخاطر بحران ها و فجایع شروع نشد، ولی در ادامه با آنها توجیه شد. یعنی تا زمانی که دنیای خزنده گوشه ی ذهنم زنده مانده بود، به خودم اوضاع را یادآوری می کردم و می گفتم: «غلاف کن مرد! اینجاهایش را دیگر بلد نیستی.» در دفاع از دموکراسی علی رغم جهل میانگین عوام، یک کسی که اسمش را خاطرم نیست، یک چیزهایی می گوید که تعبیر می شود به اینکه هیچ انسانی با موقعیت های انسانی در زندگانی خودش بیگانه نیست. منظور آن بنده ی خدا این است که ما رای می دهیم، بله، نه به امکان ساخت سد روی رودخانه، که آن وقت بیایی بکوبی توی صورتمان جهل مان را از جغرافیا و هیدرودینامیک و شرایط وخیم محیط زیستی. ما وفقط رای می دهیم به کسی که می گوید من لیبرالم یا فلانم و انسان برایم مهم است. بعد ما ازش قول می گیریم که تا آخر انسان برایت مهم باشد... دودوزه بازی های سیاسی را می گذارم کنار، با سیاستمدار های صادق هم طرف باشیم، من حرف این بنده خدایی که اسمش هنوز یادم نیامده را شک وارد می کنم بهش. بله، انسان مهم هست، ولی که چه؟ میخواهی چه کار کنی؟ توی تخته ی خالی که شطرنج بازی نمی کنی. فیل را فدا می کنی یا اسب را؟ این مهم را می چسبی یا آن اهم را؟ بله مرد. آنقدر ها هم ساده نیست.


این را نمیگویم که حرف نزدنم را توجیه کنم. اگر قرار بود توجیه کنم که اصلا حرفی نمیزدم. کسی که مرا به میز محاکمه نکشانده. دلم هم هوای ننوشتن را راستش را بخواهی نکرده بود. اصلا چون دلم هوای نوشتن نکرده بود آمدم نوشتم، چون میخواستم یادم بیاید نوشتن چطور بود... می گفتم، توجیه نمیکنم ننوشتنم را با این حرف که اوضاع قمر در عقرب بود و جنگ می شد و آدم می کشتند و روزگار سیاه می کردند. فقط می خواهم این دنیای دیوانه ی دیوانه را یک بار دیگر بیارم جلوی چشم خودم و شما. اینکه حرف زدن و احساس کردن چقدر سخت می شود. اینکه وقتی اقیانوس طوفانیست، قطب نما را اصلا نمیتوانی از جیبت در بیاوری، باید دو دستی بچسبی یک جایی را فقط که زنده بمانی. حالا کی این وسط می تواند بساز عدالت و مساوات بپا کند.


خب یعنی من هم یکی از همانها در آمدم که ریش نسبی گرایی را ول نمیکنند؟ خب نه. من فقط می گویم قطب نما گرفتن و جهت را تشخیص دادن توی این وضعیت آدمش را می خواهد. الیت و نخبه نه. آدم معمولی باشد، فقط کسی که این را یاد گرفته باشد، از یک جایی... از یک کسی... توی یک روستای لب کوه، مشرف به قله ی شمالی که زندگی کنی، شمال را از شیب زمین تشخیص می دهی. برایت هم کار می کند این قانون... تا وقتی از شهرت بیرون نیامدی. ولی آنوقت فکرش را بکن بخواهی شمال را از همین شیب زمین توی همان کشتی گرفتار در اقیانوس پیدا کنی.


منظورم را نفهمیدی؟ اشکال ندارد. ای بابا چه انتظارها داری. خزنده آن زمان ها که خزنده بود، روزی سه بار می نوشت توی این وبلاگ و آن وبلاگ، پایش روی زمین سفت بود، و هنوز شیب زمین شمال را نشان میداد، آن زمان هم مبهم گویی می کرد. الان بعد از 1 سال و 5 ماه، میخواهی چه کار کنم؟ بگذار نفسم جا بیاید. مبهم گویی هایم هم برمیگردد به روال سابق. دیگر همین. به هدفی نوشتن را شروع کردم، ولی فعلا باشد برای بعد. با همین چرند نویسی ها همین یکی دو نفر بینوا که اینجا را میخواندند هر از چندگاهی هم فراری می دهم. بعد از این همه مدت. اشکال ندارد. کاری اش نمیشود کرد. بعد هم می آیم. زودتر می آیم.


راستی... آخر های دکترا هست. آخرین باری که نوشتم ایران رفتنم بود. چه داستانها که نگذشت! کرونا گرفتنم را تعریف نکردم، چه سفری بود. کار را نگفتم، خانه را نگفتم، ماه بانو را نگفتم، اصلا کلا هیچ چیزی را تعریف نکردم که. یادش بخیر. از کنارم یکی رد میشد 4 صفحه تعریفش را می کردم اینجا. اشکال ندارد. گذشته. الان نوبت کارهای جدید هست. بعدا می گویم اصلا چرا آمدم. می آیم ایندفعه.

نظرات 1 + ارسال نظر
میله بدون پرچم شنبه 4 آذر 1402 ساعت 11:26

سلام بر خزنده
رسیدن به خیر... ایشالا این آخرهای دکترا هم به خیر و خوشی بگذرد.
والللا امیدوارم آدم یا آدمیانی که در این شرایط بتوانند قطب‌نما به دست بگیرند و کشتی را صحیح و سالم به سمتی و ساحلی یا آرامشی خارج از طوفان برسانند ظهور کنند... پیش از موعد نه!! سر وقتش!... این خیلی مهم است. چون پیش از موعد که بیاید خودمان همراه با دیگران حقش را کف دستش می‌گذاریم!

راستش میله ی عزیز، مثل این بچه کتک خورهای دبستانی که توی فیلما بین قلدرهای مدرسه پاسکاری می شن، من هم از این احساس به اون احساس در حرکتم، نا امیدی ، و بعد امید، و بعد اینکه چه میشه، و چه میگذارن بشه، و نقش من چیه، و چه کار از دست هرکسی بر می آد. از شما چه پنهون، برگشتن به نوشتن هم دستگرمی برای کاریه که میخوام شروعش کنم، تا حداقل تکلیفم با خودم معلوم باشه. به قول معروف سر پل سراط دیگه کسی یقه مونو نگیره. حالا ما میگیم قصدشو کردیم، شما هم بگید کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد