بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 251: اکتشافات شخصیتی

تغییراتی به هر دلیلی در یک زمانی به هر شکلی در من بوجود آمده است. فقط این را می دانم که با چهار سال پیشم خیلی متفاوتم. تازگی ها انجام کارهای روتین و معمول برایم تبدیل به کشف موضوعی جدید شده است. مثلا مثل هزار دفعه ی دیگر با دوستانم می نشینم و بگو و بخند دارم و ناگهان احساس می کنم که "من دیگر نمی توانم اینکار را انجام بدهم". می نشینم پای درد دل بقیه در مورد "خسته بودن از یکنواختی زندگی" و بهشان کلی حرف راجع به "کارهای نکرده" می زنم تا به خودشان بیایند و می فهمم که "دیگر حوصله ی شنیدن نق زدن کسی را ندارم که توی آب دارد غرق می شود ولی حاضر نیست لجبازی اش را بگذارد کنار و شنا کردن را یاد بگیرد". بعد از مدت ها با دوستانم می زنم به جاده و می رویم شمال و بعد از دو روز متوجه می شوم که "دیگر نمی توانم ساعت های روز را کنار یک نفر دیگر و به دور از تنهایی ام بگذرانم."

 

 

مساله آنها نیستند. مساله سفر و شمال هم نیست. اتفاقی است که درونم افتاده. همین سفر هم که صحبتش را می کنم بی نهایت برایم خوشایند بود. اینکه یکی دو روزی به هر طرفی که بخواهی دراز بشوی و هر کاری که می خواهی بکنی. گوشی ات را سایلنت پرت کنی کنج دیوار و شب ساعت 3 بروی کنار ساحل و خیره بشوی به رعد و برق هایی که 5-6 کیلومتر توی دل دریا خشم گرفته. یا بروی کنار موج شکن و بخاطر ظلمات شب مرز بین آسمان و آب را نفهمی. بعد برگردی و قرمه سبزی چرب بخوری یا سوسیس تخم مرغ و سیگارت را هم با یک لیوان چایی داغ دم کرده بکشی... اما ورای تمام اینها، دو روز می گذرد و در حالی که بقیه دارند با روزگار جوانی شان کیف می کنند من حس تهوع می گیرم و دوست دارم همین الان برگردیم و بتوانم چند ساعتی توی دخمه ی خودم بنشینم پشت میز و کارهایم را انجام بدهم. پی پروژه را بگیرم و دنبال جمع آوری اطلاعات دانشگاه برای اپلای دکتری باشم. به کارهای دارالترجمه برسم و 300-400 تومن اضافی دیگر به جیب بزنم. فکر می کنم دیگر باید این شخصیت را بپذیرم. خیلی در برابرش مقاومت داشتم. هنوز هم دارم. نه بخاطر اینکه دوست دارم اجتماعی تر باشم. بخاطر اینکه فکر می کنم اینجوری "درست نیست". ولی حالا احساس می کنم بد نیست چند ماهی بیخیال بشوم و دیگر زور نزنم خودم را تغییر بدهم. چطور "رفیق بازی" و "اعتیاد به خانواده" مشکل ندارد ولی "تنهایی" و "اعتیاد به کار" مشکل دارد؟!



امضاء: خزنده ی دوباره  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد