بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 252: وقایع اتفاقیه

ساعت، 9:09... بعد از یک ساعت ترجمه ی یک متن مزخرف شیمی در باره ی جداسازی پروتئین ها به همراه مباحثه ی همزمان با مادرم در مورد معنای نماد و تفاوت میان sign و symbol، حالا نشسته ام تا اینجا یک کمی تفاله های فکری ام را بیرون بریزم. زمان حقیقتا نسبی است؛ زیاد با سحرخیزی میانه ی خوبی ندارید، مثل خودم، یک بار ساعت 7 بیدار بشوید و به کارهایتان برسید تا به این حقیقت پی ببرید. خب من هم از این سحرخیزی اجباری و کشیدگی زمانی بیشترین بهره را خواهم برد.


کارها خوب پیش می رود. بالاخره دوستانم مرحمت فرموده من را در پروژه ی ساخت دستگاه کمک می کنند. دیروز سه چهار ساعتی با چاشنی همیشگی خنده با solid works ور می رفتیم و قطعه ها را یکی یکی مدل می کردیم. وسط روز هم پسرعمه ام که دستگاه را دارم برای او می سازم به من زنگ زد و رشته ی تحصیلی ام و رتبه ی کنکور ارشدم را پرسید... من هم دلیلش را نپرسیدم ولی خیلی دوست دارم بدانم چرا! بعد از آن هم برگشتم خانه و ویدیو های آموزش Python را شروع کردم و دست آخر هم یکی دو ساعتی را با دو دوست دیگر صرف پیتزا خوری کردیم و یک پیاده روی سبک. اگر هاردم گم نشده بود احتمالا برنامه ی لغات Toefl را همین دیشب نصب می کردم. در کل خیلی امیدوارم روز گذشته ی من به کرات در آینده تکرار شود! تابستان همیشه سرتق بوده و خواهد بود. اگر بتوانم ایندفعه 40-50 روز مفید از حلقومش بیرون بکشم راضی کننده خواهد بود. البته باید بتوانم، اگر می خواهم برای دو سال دیگر ماجراجویی علمی ام را شروع کرده باشم.



ساعت 9:21 ، و من فکر می کنم که نوشتن چنین متنی، اگر الان شب بود، بیشتر از 12 دقیقه طول می کشید، پس همینجا تمامش می کنم و می روم از باقی ماجرای نسبیت استفاده کنم!


امضاء: خزنده ی کشیده  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد