بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 259: مورچه های کارگر

آلدوس هاکسلی در کتاب "دنیای قشنگ نو" می خواهد بگوید (یا به نظر من دیگران می گویند که آلدوس هاکسلی می خواهد بگوید) که زندگی زیبای جمعی الزاما نظم عمومی، و اینکه هر کسی سر جای خودش باشد نیست. در دیالوگ "وحشی" با "مصطفی موند"، وحشی که نماد دنیاییست که الان داریم، انتخاب باز، ریسک، شعر و خدا را طلب می کند. مصطفی موند هم به عنوان یکی از معمار های دنیای جدید، به او اخطار می دهد که همراه اینها بدبختی می آید و گرسنگی و بی نظمی و عنوان اقسام بیماری. وحشی هم با پررویی تمام تمام اینها را می پذیرد!


خب پس تکلیف چیست؟ اگر تمام این بدبختی ها آنچیزیست که طلب می کنیم، پس چرا به دنبال رفع تمام اینها هستیم؟ چرا بی وقفه تلاش می کنیم درمان قطعی برای بیماری ها پیدا کنیم، و سیستم های نوین کشاورزی را برای خاتمه ی بحران گرسنگی در جهان را توسعه بدهیم؟ چرا باید تلاش کنیم علوم اجتماعی و مدیریت را برای نظم، و روانشناسی را برای آسایش روحی مردم دنبال کنیم، وقتی که انتهای این راه یک "وحشی" سر راهمان قرار می گیرد و می گوید این زندگی سراسر نظم و آسودگی و بدون رنج و پستی و بلندی، و بدون عشق های هیجانی بدرد نمی خورد؟


من به شخصه روحیه ی فاشیستی نهفته در طرح نوین "دنیای قشگ نو" را می پسندم. من نیازی به شعر و خدا و عشق و بدبختی ندارم و ترجیح می دهم بدانم چه کار دارم می کنم. من حوصله ی ایمپالس های روحی و افسردگی های ناگهانی را ندارم، و فکر می کنم کره ی زمین هم دیگر حوصله ی این چیزها را ندارد. ما داریم محیط زیست را غارت می کنیم تا به زندگی پر هزینه و غرق در اشتباهمان ادامه بدهیم. چرا؟ چون "حال می ده؟!" فکر می کنم سیستم مورچه ها الان خیلی به درد انسان می خورد. اینکه هر کسی از همان ابتدا مطابق با چیزی که به دردش می خورد بزرگ بشود و سر همان کاری برود که می تواند در آن بهترین باشد. حرف از اختیار و اراده ی آزاد نزنید که همین الانش سر تا ته "مجبور" هستیم. از شرایط اولیه ی زندگی مان گرفته تا آخرین لحظه که پیوسته داریم در قالب های از پیش تعیین شده حرکت می کنیم. خانواده، اجتماع، برچسب های شغلی، احترام متقابل، پرستیژ اجتماعی، ...



من نمی دانم. اگر شما موافق شعر و شاعری و عشق و زندگی آنارشیستی هستید، بهتر است نگذارید من به قدرت برسم چون اگر برسم تمام تلاشم را می کنم که مصطفی موند را رو سفید کنم!


امضاء: خزنده ی کلونی  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد