بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 264: معتاد رنج

در زندگی از فکر به اتفاقات و شرایط بغرنج بسیاری رنج می کشیم، در حالیکه خیلی از آنها حتی برای یکبار هم اتفاق نمی افتند. ما صد بار از مرگ انسان های عزیز زندگیمان رنج می کشیم. نود و نه دفعه در ذهنمان می میرند، و دفعه ی آخر در واقعیت... و ما صد بار پیر و شکسته می شویم. در مواجهه با مسائل به ظاهر حل نشدنی سر پایین می اندازیم و چشمهایمان را با نا امیدی می بندیم، و چند ثانیه بعد راه حل مساله از کنارمان رد می شود، و ما آن را نمی بینیم. از گم شدن یک تکه کاغذ مهم در خانه، یا نبودن گوشی همراهمان در جیب، یا گم شدن کلیدمان در کیف، ده بار سکته می کنیم و بعد از دو دقیقه پیدایشان می کنیم. ما انگار معتاد به هراس و وحشت از دست دادن شده ایم، و معتاد به باختن. ما انگار باختن را دوست داریم، و تراژدی باختن را "شکوهمند" می بینیم. ما ایستاده مردن در برابر مشکلات را با ابهت می دانیم، و تقلا و خزیدن بر زمین برای زنده ماندن را پست. اما هیچ ابهتی در مردن نیست. باختن منفعلانه هیچ شکوهی ندارد. تقلا زیبا ترین عکس العمل انسان در پیچ صعب العبور لحظات است. "امید" به کسی که ورق هایش را همان اول بازی زمین می اندازد لعنت می فرستد...


فلسفه ی زیستن و معنای زندگی، لقمه ای است بس بزرگ تر از دهان من! اما این را می دانم که هیچ وقت کسی جسارت توهین به "تلاش برای ماندن" را نخواهد کرد.


امضاء: خزنده ی زنده  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد