من که می گویم خواهر کوچکم یک بیش فعالی نهفته در تمام وجودش دارد. هر چقدر هم هشدار می دهم گوش نمی کنند. این حالایش مردانگی می کند تمرکزش را سر درس حفظ می کند و توی خانه در و دیوار را سرمان آوار نمی کند. ولی بعید نیست یکی دو سال دیگر همین ماجرا باشد. فقط دو تا کار می تواند این موجود را سر جایش بنشاند (البته منهای تبلت که فعلا از دستش گرفته ایم): کتاب داستان و کاردستی. رمان و داستان از هر مدلش که بگویی، کاردستی هم از بافتنی ها و دوختنی ها و پختنی ها بگیر تا رنگ کردنی ها و چسباندنی ها و الخ
حالا هم تازگی ها دستور ساختن یک نوع خمیر را یاد گرفته چند کیلویی خمیر درست کرده. من که نمی دانم چسب چوب و روغن زیتون چجوری تبدیل شده به این خمیری که من می بینم. ولی به هر حال شده است دیگه به من چه. اولش یک هشت پای فانتزی درست کرد و رنگش کرد و غر زدن هایش دوباره شروع شد که: "چی درست کنم" من هم گفتم ماهی و عروس دریایی و کوسه درست کن برای خودت یک آکواریوم خمیری بساز. اون هم بالا و پایین پرید و هزار تا اسم حیوان دیگر هم بلغور کرد که می سازدشان ولی دوباره به هیولای بشر، "شک"، رسید و گفت: چیز بهتر به ذهنت نمی رسه؟ من هم گفتم بیا روی این صندلی روبروی قفسه ی کتاب هایم وایسا به کتاب هایم نگاه کن، یک کدامش به درد این کار می خورد...
- کدوم... رمانه یا کتاب درسی؟
- درسی
- دینامیک ماشین؟
- نچ... کلفته خیلی
- طراحی اجزاء؟
- باز تو رگباری جواب دادی؟ یکم توی سکوت به کتابا نگاه کن فکر کن. الکی جواب نده.
یک کمی به کتابا خیره می شود و من هم می دانم اصلا فکر نمی کند. فقط می خواهد من دوباره بهش گیر ندهم... آخر سر خودم می گویم
- نجوم دینامیکی... سیاره ها رو می تونی بسازی. هر هشت تاشو. بعلاوه ی خورشید و ماه
- ئه.... راست می گی!!
- می تونی جا سوئیچیشون کنی.
- آرههه...! می تونم بفروشم؟
- می تونی. دونه ای دو هزار تومن. هزار تومنش مال خودت. هزار تومنش رو بریز به حساب سازمان محیط زیست. واسه ی کره ی زمین
- آره... پونصد تومنش رو می ریزم.
اخم می کنم: نه هزار تومن. منم همراه هر هزار تومن تو، هزار تومن می ریزم
- ئه آرههه...
به هر حال خانه ی اول خزندگان طبیعت هست و باید هم تعصب داشته باشند رویش. بچه را هم تربیت می کنیم، یک تیر و دو نشان! حالا هم نشسته ام دارم بخاطر همین تعصب به زور مرز قاره ها را روی یک کره ی خمیری در می آورم و هی دماغ قاره ی آفریقا فرو می رود توی قطب جنوب. خواهرم هم نشسته چاله چوله های ماه را با موچین روی خمیر خط می اندازد. الان هم باید در اینترنت چک کنم ببینم چیزی به اسم حساب بانکی سازمان محیط زیست برای کمک مالی وجود دارد یا نه
امضاء: خزنده ی آلتروئیست
دقیقا.مشکل اصلی سیستم آموزشیه.
وگرنه الان خواهرتون به قول شما توی کمپ در حال آموزش بود و کلی هم کیف میکرد.ولی حیف
واقعا کمک کردن به هرکسی به آدم یه حس راحتی و آرامش میده.
حالا چه بهتر که اون کمک در راه محیط زیست باشه.
خیلی خوبه که به خواهرتون ایده میدین چون الان بیشتر خونواده ها فقط به فکر اینن که کدوم بازی کامپیوتری و بخرن بچه رو وادار کنن یه گوشه بشینه شیطنت نکنه دیگه نمیگن 4 تا چیز بهش یاد بدن شاید پس فردا به دردش خورد
یک و فقط یک مقوله اگه توی ایران درست بشه، واضح و روشنه که اوضاعمون خیلی بهتر می شه بعد 10-15 سال. اونم آموزش پرورش فاسدیه که الان گیر کردیم توش. امثال خواهر من الان باید توی کمپ تفریحی-آموزشی تابستونی باشن. توی طبیعت بگردن ورزش کنن کاردستی درست کنن. نه اینکه برن نرم افزار بازار بازی جدید دانلود کنن واسه تبلت... واقعا شرم آوره!
گودزیلا نیستن دوست تر دارمشون از هفتادی ها !
ای بابا یه سال از برادر من کوچکترن :دی
برادر منم هنوز تو مود خمیر بازیه :| ولی جای شکرش باقیه خودش تنهایی بازی می کنه و حوصله ش کم سر میره هر وقتم سر بره میاد یه اذیتی ما رو می کنه و میره :|
نه خب من پیشدستی کردم من اذیتش می کنم که بعدا سرمون آوار نشه!
این وروجک چند ساله ست یعنی ؟ یک دهه ی هشتادی ؟
پیدا کردید راستی جایی رو برای کمک به زمین ؟!
از میانگین گودزیلا بودن دهه هشتادیا خیلی پایینتره، ولی بلاخره جزو همون نسله! 12 سالشه
حساب حمایت از محیط زیست و حیوانات ایران رو پیدا کردم. مال بانک پاسارگاده