بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 271: مکاشفات کاغذی

یکسری لذت هایی هست که کتاب نخوان ها هیچ وقت تجربه اش نمی کنند. مثل ورق زدن کتاب نویی که همین نیم ساعت پیش خریده شده است. مثل بوی کاغذ و جوهر و جلد مات کتاب. مثل خواندن پایان شوکه کننده ی یک رمان، مثل یک جمله ی غیر منتظره در شرایطی خاص در یک داستان کوتاه و مثل همین اتفاقی که برای من امروز توی مترو افتاد، یعنی خواندن سطری از کتاب، و آن سطر آنقدر هیجان زده ات بکند که دیگر نتوانی ادامه اش را بخوانی، کتاب را ببندی و چشمهایت را هم همینطور و سعی کنی این سطر را یک جای مطمئن توی حافظه ات، دم دست، فرو کنی.


کتاب "درآمدی کوتاه به ذهن" جان سرل یک دوجین از این جمله های شوک الکتریکی دارد. یکی از همینها بود که من را امروز گرفت. من به نوبه ی خودم از جان سرل بخاطر تمام این شوک های الکتریکی تشکر می کنم. و البته یک "خاک بر سرت" هم به مترجم کتاب تقدیم می کنم با این ترجمه اش. آخر چرا باید عبارت جا افتاده و رایج "حیث التفاتی" را الکی بپیچانی بنویسی "روی آورندگی"؟ بیماری؟ نکنید از این کارها. این اسمش پارسی را پاس بدارید نیست. اسمش روی مخ خواننده رفتن است.


امضاء: خزنده ی شوکه  

نظرات 6 + ارسال نظر
فرانچسکا جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 10:04

حیث الچی چی؟
خدایا این کلمه ها رو از کجا میاری؟
دو کلمه اومدیم ببینیم چی نوشتی هی باید دهخدا رو زیر و رو کنیم. بیاgoodreads ات این ریویوهات رو بنویس بقیه هم استفاده کنن.

ای بابا چه داستانی شد این حیث التفاتی. :))
آخه من بیشتر توی مترو میخونم. دم دستم نیست بنویسم

جانی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:12 http://john-f.blogsky.com/

"... مثل ورق زدن کتاب نویی که همین نیم ساعت پیش خریده شده است. مثل بوی کاغذ و جوهر و جلد مات کتاب."

حتمن لازم نیست کتابخوان باشی که اینا رو تجربه کنی. کتاب های رفرنس که میخرم یا کتاب درسی مثلن. همین عشق و حال رو باهاش میکنم. و یادم میفته که اون دورانی که کتابخوار بودم چه خوب بود.

آو راست میگی حق با شماست... من دوتا از کتاب رفرنسام فقط این لذت رو بهم اعطا کرد... بقیه ش الکترونیکی بود

آویشن پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 13:28 http://dittany.blogsky.com

کتاب خوندن حس خیلی خوبیه.مخصوصا کتابهایی که همچین خواننده درش فرو میره که تا تمومش نکرده نمیتونه بیخیال کتاب بشه.اصطلاحا به این افراد میگن کرم کتاب.یه مدته ازین حال و هوا دور شدم ولی تصمیم گرفتم این تابستون دوباره یه کرم کتاب بشم

خیلی سخت می شه برگشت به این حس... من چهار سال قبل کتاب می بعیدم. دو سال دور شدم، الان تازه به زور برگشتم. امیدوارم موفق باشی!

جانی پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 12:15 http://john-f.blogsky.com/

ما کتاب نخوان ها هم بعضی از همون لذت ها رو بعضی وختا تجربه میکنیم.

کدومش امکان داره؟! جالب شد موضوع!

آیبک پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 11:47 http://www.aybaknevesht.blog.com

حیث الچی چی عبارت رایجیه؟!

بخدا از "روی آورندگی" رایج تره

7660 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 12:21

این ادبیات پیچیده تو در نوشتن به من همون حس تورو که توی مترو داشتی میده:))
ساده و صمیمی بنویس برادر من که ما هم که از علم بهره متوسط رو به پایین داریم چیزی بفهمیم. والا به خدا!
با اون قسمت لذت کتاب خوندن خیلی باهات موافقم خیلی:)

ادبیاتم کجاش پیچیده س؟ صاف و ساده نازک تر از برگ گل می نویسم دیگه شما بهره تون از علم متوسط باشه که ما زیر خط فقریم

+ کتاب خوب است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد