بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 303: روزی که نام ندارد

بدم می آید وقتی نمی تواند برای روزنوشتم اسم پیدا کنم. اصلا دلیل اینکه از همان اول اسم نمی گذاشتم همین بود، ولی بعدش گفتم من همیشه عاشق اسم انتخاب کردن برای نوشته ها بودم. ولی حالا سرم به سنگ خورد! انتخاب کردن اسم نوشته بیشتر از خود نوشتن متنش طول می کشد...


یکشنبه ساعت 10 صبح با دانشجوی استاد دانشگاه قرار دارم. راستش نه توانستم و نه خواستم تا اعلام نهایی انتخاب رشته ها دوام بیاورم. خب تقریبا 99٪ مطمئنم که دانشگاه خودم قبول می شوم، اگر هم نشدم، چه بالاترش چه پایین ترش، اشکالی که ندارد. من قرار بوده تابستان را به بطالت بگذرانم، حالا سر و کله زدن با یک استاد بهتر از نشستن توی خانه هست. نیست؟


آن آقای دانشجو که قرار است بروم پیشش، در ظاهر آدم معقول و جالبی به نظر می رسد. ولی من زیاد حس خوبی بهش ندارم. نه اینکه ازش بدم بیاید، احساس می کنم یک چیز دیگر آن ته نگاهش باقی مانده که "معقول بودن" یا "جالب بودن" نیست. دفعه ی اول که رفتم پیشش تا در مورد رشته ی رباتیک صحبت کنم، خیلی خوب و کامل جوابم را داد، اساتید و رشته های کاری شان را معرفی کرد، نیازمندی هایم را برایم فهرست کرد و با نیم لبخند محوی موقع خداحافظی گفت که امیدوار است سال بعد من را به عنوان همکار کنارش ببیند. بعدش که رفتم پیش خود استاد، و به من گفت که بعد از ماه رمضان بروم پیش همان بنده خدا و من هم دو روز پیش رفتم، احساس کردم بابت این ماجرا یک مشکلی دارد. وقتی ازش وقت خواستم، یک کمی این پا و آن پا کرد و آخر سر برای یکشنبه به من وقت داد. حالا نه حوصله نه انرژی اش را دارم که بخواهم این حرکاتش را برای مشاهده ی هر گونه حسادت یا به خطر دیدن جایگاه خودش تفسیر کنم! و امیدوارم اینطوری هم نباشد چون من ِ یک لا قبا آخر چه خطری برای کار او دارم؟


یکشنبه قرار است بروم و پروژه ها را بررسی بکنم، به پژوهشکده یک سری بزنم، از علاقه های خودم بگویم و توانایی هایم، و آخر سر اگر در و تخته با هم چفت شد، یکی دو موضوع پروژه انتخاب کنم و تا دو سه هفته ی دیگر انتخاب نهایی ام را به استاد اعلام کنم. این قرار را با هزار زور و ضرب با استاد گذاشتم تا اولا اینکه تابستانم به یک دردی بخورد، و ثانیا همه ی عقب ماندگی های اطلاعاتی ام تا اول مهر جبران بشود. واقع نگر بخواهم باشم، من آدمی هستم با علاقه ی بی نهایت به این رشته، ولی کمترین اطلاعات. من نه برق کنترل خوانده ام نه نرم افزار هوش مصنوعی، نه پروژه ی کارشناسی ام راجع به سیستم های دینامیکی بوده. درست است درسهای مورد نیازم را دارم می خوانم و نرم افزار های مورد نیازم را یاد گرفته ام، اما دست آخر باید یک جایی دیگر تخصصی وارد این ماجرا بشوم... حالا اگر همین دانشگاه قبول شدم که ادامه می دهم، اگر نه، باز هم یک پله از الانم جلوتر هستم.



پروژه های رباتیک سه بخش اصلی دارند، یکی شان که cool ترینشان هم هست، بخش هوش مصنوعی و تعامل ربات با دنیای انسان ها است. این زمینه را با من هیچ کار! از آن رو که اینها همه تخصص نرم افزاری ها و علوم کامپیوتری ها است. اگرچه تمام تلاشم را می کنم سه چهار واحدی اختیاری در این زمینه هم پاس بکنم تا چیزی برای دانستن برایم بماند. ولی پروژه ام در این زمینه نخواهد بود. تخصص بعدی مربوط به سخت افزار و بخش کنترلی است که عزیزان برقی زحمتش را می کشند. من اگر یکمی بیشتر با مقاومت و آی سی و میکروکنترلر ها دوست بودم، شاید این تخصص هم به دردم می خورد. ولی من زمینه ی سوم را دنبال خواهم کرد. یعنی بخش دینامیکی قضیه، تمام بدنه ی متحرک ربات، با همه ی ظرافت ها و دقتهایش. حالا بعدا بیشتر در این مورد یاد می گیرم ولی یک سرچ کلی که در اینترنت می زدم زمینه های جذابی برای کار کردن بود. برای شما که جذاب نیست، من هم که خودم می دانم، پس اینجا دیگر حرفی نمی زنم ازش!


خلاصه که خانواده سه روزی سفر رفت و من هم بخاطر همین یکشنبه ی موعود ماندم تا یکی دو روزی در سکوت استراحت کنم و یکشنبه هم بروم ببینم آینده ای که دنبالش هستم یک قدم به من نزدیک تر می شود یا نه


امضاء: خزنده ی هول  



نظرات 7 + ارسال نظر
آسمان دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 13:35 http://aseman9.blogsky.com

باورت نمیشه چقدر الان دلم خواست برم از این پروژه هایى که گفتى بگیرم
قدر رشته تو بدون.هرچند نفهمیدم چیه
اما علاقه علاقه علاقه .. حرف اولو میزنه.دنبال علاقه ت برو حتما

"آسمان مادر بزرگ طور"

از این پروژه هایی که گفتم و دیگر هیچ!

برنا شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 08:38 http://Www.newday2014.blogsky.com

من بخش اول را دوست می دارم
البته از بخش سوم هم خوشم می آید
امیدوارم آینده ات بیشتر از یک قدم به تو نزدیک شود. و تند تند وصیت نامه ات را به روز کنی.

تشکر! حالا که انقدر حواس شما به وصیت نامه ی من جمعه، یه بخش عظیم از دارایی هام طلب شما

شیما جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 23:26

چقدر من شما رو درباره این جمله درک میکنم خزنده جان..
"من آدمی هستم با علاقه ی بی نهایت به این رشته، ولی کمترین اطلاعات."
از نوع فیزیکش! سابقه م در زمینه فیزیک زیادی پوچه! واقعا که چقد بده آدم دیر متوجه علاقه اصلیش بشه!
نرم افزار جدی محشره

بدتر اونکه هیچ وقت متوجه علاقه ی اصلیش نشه. ما هنوز فرصت داریم

مهران جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 19:53 http://mehran.blogsky.com/

امیدوارم آینده ات توی همون مسیری که می خوای پیش بره، تابستان هم به بطالت نگذره...
پ.ن: سیزن 2 True detective بد نیست. یعنی اولش همه چی گنگه. شخصیت هاش هم بیشتر شدن. ولی از ایپزود چهار و پنج کم کم یک خط داستانی مشخصی پیدا می کنه. و کولین فارل هم خیلی خوب به ایفای نقش پرداخته :) و اون دختره ریچل مک آدامز که من ازش خوشم میاد :)

اگه شخصیت پردازیش به اندازه ی راست کول قوی باشه، ارزش دیدن داره. کلا که سریالش فیلد کاری جالبی انتخاب کرده. دنیای جرم و جنایت. بقیه ش دیگه جزئیاتشه

کاواتینا جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 18:27 http://singinginthewind.blogsky.com/

آورین آورین ! خزنده دلم برات تنگ شده بود !

قربان شما. دیدی فعالم!

فرهاد جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 16:47 http://bax-fun.ir

منم یکشنبه امتحان دارم روز 303!!! چه جالب

موفق باشی!

میدیا جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 16:46

خب تو تهدید به حساب میای فقط خودت این رو نمی بینی چون خودت رو از بیرون نمی بینی.
تو مشخصاً آدمی هستی کاملاً جدی در زمینه تخصصی خودت و نشون دادی که تمام انرژی ذهنی و جسمیتو میتونی صرف تحقق اهدافت کنی. خیلی طبیعیه که طرف تو رو به چشم یه تهدید بالقوه ببینه.
این بار که رفتی پیشش شبیه آدمهای دیگه باش. مثلاً یه جمله "هوا هم گرم شده" بگو! از ب بسم الله تا آخر کار رو مطلب متمرکز نباش تا فکر کنه یه آدم عادی هستی که حالا یه تخصصی رو هم دوست داره میخواد در زمینه ی تخصصیش فعالیت کنه همین.

طرف مقابل من دانشجوی سال سوم دکتراس. من با یک کپه اطلاعات و توانایی هم در حد اون تخصص نمی تونم داشته باشم. بعدا چرا ولی الان نه!
آخه وقتی داره راجع به پروژه ها توضیح می ده من چجوری می تونم روی موضوع به این باحالی متمرکز نباشم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد