بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 308: مانور با طغیان زوایای اویلر

امروز، روز سوم آزمایشگاه بود. زیاد از کار بقیه اطلاع ندارم. جناب آقای خوش اخلاق را که دانشجوی دکتری هست، همان دومین نفری که روز اول رفتم پیشش، چندباری مشغول مکالمه با فروشندگان قطعات فنی ربات دیدم، و همینطور حین جمع و تفریق کردن هزینه ها، و یکی دوباری هم مشغول ور رفتن با تولباکس های متلب. آن یکی دانشجو که انگار مسئول اصلی آزمایشگاه است هم یا در جلسه های دو سه نفری شان مشغول ارائه ی برنامه است، یا در حال خواندن زبان (احتمالا برای اپلای) و گوش کردن به پادکست های انگلیسی و از بر کردن لغت های جی آر ای. حداقل این سه روز که فعالیتی ندیدم. اما کار خودم آرام آرام دارد پیش می رود و تکمیل می شود. اول که باید 10-12 تا مقاله و کتاب را می خواندم تا سرنخ شروع حل مساله را پیدا کنم، بعدش هم قلم به کاغذ بردم و مشغول در آوردن معادلات شدم، امروز هم تقریبا کار نوشتن کد matlab را تمام کردم. نهایتا همه ی این کارهای من می شود یک بلوک plant توی بلوک های کنترل، به عنوان شبیه ساز واقعیت. یعنی من الان دارم به کامپیوتر می فهمانم که کوادروتور در دنیای ما آدم ها یعنی چه! این هم روی پیشانی من نوشته شده که همه ی عمرم باید یک چیزی را به یک کسی بفهمانم.


البته اینکه کسی فعلا کاری نمی کند به این معنا نیست که من همه کاره ی این پروژه ام. شاید کمتر از 10٪ پروژه، مدل سازی دینامیکی اش باشد. بعد از آن تازه بدبختی اعضای دیگر گروه سر طراحی سیستم کنترلی اش شروع می شود. اینی که گفتم بقیه مشغول نیستند، بخاطر این بود که انگار همین یک پروژه دستشان است. و امیدوارم اینطوری نباشد، یعنی من دوباره بعد از تمام شدن مسئولیتم، علاف نچرخم به پروژه ی بعدی. ولی کلا که تجربه ی خوبی است. من که هنوز چیزی از درسهای ارشد مورد استفاده در این جور فعالیت ها سر در نمی آورم. شاید بین تمام شدن کار من و شروع شدن کار آنها یک گپ سه چهار روزه باشد و من کتابی را که ازشان گرفته ام سریع شروع کنم تا از مرحله های بعدی طراحی هم سر در بیاورم. ولی فعلا که این، تنها کاری هست که می توانم انجام بدهم، و تنها کاری هست که به من سپرده اند. چقدر ایده آل! این را هم بگویم که آنطور که من فهمیدم، این پروژه برای مسابقه ی شهریور ماه در آلمان هست. می خواهم ازشان قول بگیرم که اگر تیممان برنده شد، حداقل یک تی شرت برایم بیاورند!


از همه ی این ها بگذریم، خستگی در کردن های شیرین را دوباره دارم حس می کنم. چون دوباره خسته می شوم، آن هم بعد از انجام کاری که بهش علاقه دارم. فعلا که تابستان هست و گرما و روشنایی روز و صدای جیغ و داد توی خیابان ها. پاییز و زمستان که برسد، بهتر از این هم خواهد شد. نسکافه فوری بعد از تمام شدن کلاسها، توی کوچه پس کوچه های بعد از غروب خیابان انقلاب به سمت مترو با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.


امضاء: خزنده ی دورانی  

نظرات 6 + ارسال نظر
برنا سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 12:03 http://Www.newday2014.blogsky.com

حالا تو بگو.....
بذار دوتا پروسیجر هم از شما یاد بگیریم

یه برنامه ریزی با برنامه ی j-memorize واسه لغت، پادکستا واسه لیسنینگ، کتاب تافل رهنما و آخرش هم طبق معمول تی پی او ها. حالا هرکی بسته به زمان آزادش برنامه ریزی میکنه

نیمه سیب سقراطی دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 20:50 http://1ta414.blog.ir/

خستگی در کردن بعد از خستگی ... عالیه ! امروز بعد مدتها تجربه ش کردم و عملا بیهوش شدم ، خیلی چسبید :)

+ موفق باشی :)

چه بیهوشی خوبی :دی
همچنین شما

برنا دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 15:16 http://Www.newday2014.blogsky.com

مرسی خزنده جان
راستش در حد متوسط یا همون intermediate ارزیابی شده بود (قبلنا)
اقدامات هم تا حدی میدونم. اما خب. شما هم بگو
راستش کلاسو برای این میخواستم که مجبور بشم یک وقتی باز کنم و به زور کلاس هم شده بیشتر بخونم.
اما درگیریهای من فقط اینها نیست. کارهای مهمتر و بزرگتری دارم که خیلی وقت گیر هستند و ذهنمو مشغول کرده. یکیش پیدا کردن خونه ی مناسبه. دیگه باید مستقل بشم و یکی از کارها یافتن خونه هستش. بقیه ماجراها هم بستگی به این موضوع داره.

خب... اتفاقا یکی از بزرگترین مزیت های کلاس همین مجبور کردنه! اگه اینطور باشه که خودت نخون من گفتم شاید وقت باز بشه برات

مهران دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 14:54 http://mehran.blogsky.com/

آهان! سمت سمیه و قرنی و فردوسی و اون ورا مشکلی نیست. آلرژی م عود نمی کنه :) حافظ به بعد اوکیِ کلا

خب پس مشکلی نیست!

برنا دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 08:19 http://Www.newday2014.blogsky.com

احسنت بر تو ای جووان رعنا
روانم شاد میشه وقتی میبینم کارهای علمی و فنی انجام میدی.
(آیکن برنا در حال تشویق کردن)

احسنت back به شما با اون همه کاری که باید انجام بدی!
may the power of the omnipotent helps you!

مهران دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 03:41 http://mehran.blogsky.com/

نسکافه فوری بعد از تمام شدن کلاسها، توی کوچه پس کوچه های بعد از غروب خیابان انقلاب به سمت مترو با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. (خیلی خوب نوشتی اینو)

پ.ن:
این کوچه پس کوچه های انقلاب و کارگر و کشاورز و ... کلا آلرژی دارم به اسم خیابون ها :) خصوصا این دوروبر...

خب، خدا رو شکر در حال حاضر تهران به سر نمی بری! البته من بیشتر از ولیعصر به اون ور مد نظرمه. سمت نجات الهی و قرنی و فردوسی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد