بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 322: Under Construction

یعنی نفرتی که از اسباب کشی، و از بنایی توی خانه دارم، از مجلس عروسی و جشن تولد ندارم! انگار که آدم به ته خط می رسد اصلا. خوشبختانه 17 سال است که از سر جایمان تکان نخورده ایم و اسباب کشی بی اسباب کشی. اما عوضش سه چهار بار بنایی داشتیم. یکبار بخاطر تعویض کفپوش و دیوار آشپزخانه بود. یک بار بخاطر کاغذ دیواری، یک بار برای رنگ کردن دیوار اتاق ها... ایندفعه هم یک اتفاق کاملا ناگوار به سرمان آمد تا یک بار دیگر بنایی داشته باشیم.


مادر و خواهرم بلیط گرفتند برای شیراز، و قرار است دو هفته ای را آنجا پیش پدر بزرگ مادر بزرگ بمانند. ماندیم من و پدرم. در این دو هفته یک بنا می آید، و باید دیوار بین حمام و یکی از اتاق خواب ها را خراب کند و از نو بسازد. چون خیلی وقت بوده که دیوار نم کشیده بوده و داشته می ریخته. حالا  خانواده ی خوشحال ما تصمیم گرفته حالا که بنا می آید، سرویس بهداشتی را هم یک تغییری بدهد. همین می شود که حدود 20 روز درگیر این کارها هستیم. حالا این بکوب بکوب را بگذار کنار، و اینکه توی این 20 روز نمی شود عین آدم حمام رفت، آن هم توی وقتی از سال که پنج دقیقه بیشتر اگر بیرون بمانی باید برگشتنی یک دوشی بگیری... موقع کار کردن بنا، یک نفر باید بماند در خانه، شیفت ها را تقسیم کردیم و شنبه، چهارشنبه و پنج شنبه به من افتاد. باید صبح ساعت 8 بیدار بشوم، یک کتاب بگیرم دستم توی پذیرایی بشینم بخوانم تا آقای بنا کارش را بکند و هر از چندگاهی هم بروم کمکش... خلاصه که من از بنایی و اسباب کشی متنفرم، و بدبختی این است که هر از چندگاهی یکی اش باید به سر آدم بیاید.


- یک اخلاق بیخود و بی جهتی دارم من، که چون کسی بهم گیر نمی دهد تلاشی در جهت رفع کردنش هم نمی کنم. آن هم این است که حوصله ی جواب دادن تلفن خانه را ندارم. بعضی وقتها شماره ی ناشناس روی گوشی را هم همینطور. به طور کلی البته حوصله ی صحبت کردن با تلفن را ندارم. یعنی بهتر بگویم. بدم می آید! کلی زحمت کشیده اند تکنولوژی اس ام اس را ابداع کردند. چرا دوباره زنگ بزنیم؟! امروز 10 بار تلفن خانه زنگ خورد و چون مطمئن بودم کسی با من کاری ندارد، برشان نداشتم. اصلا فرض کنید من خوابم، یا بیرونم... گوشی ام هم یک پنج شش باری زنگ خورد. یکی از دوستان راجع به مدار الکتریکی و ولت متر و آمپر متر سوال داشت، دوتایشان می خواست ببیند امروز می روم دانشگاه یا نه، یکی شان یک ماجرای مثلا جذاب برایش اتفاق افتاده بود و فکر می کرد باید حتما برای من تعریفش کند، یکی شان سوال زبان داشت... شاید مثلا یک ساعت بعد گوشی ام را هم خاموش کنم. چه گناهی کرده ام که هم باید بنایی داشته باشیم هم تلفن و گوشی پشت سر هم زنگ بخورند؟



امضاء: خزنده ی عجیب الاعصاب  

نظرات 6 + ارسال نظر
آویشن شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 19:21

این شهریور برای آخرین بار اسباب کشی دارم و بعد خلاص.یه نفسی می کشم واقعا.
من ولی برعکس مرض جواب دادن تلفن و بعد از شنیدن بوق اول دارم،اگه هم دستم بند باشه نتونم جواب بدم خودم دوباره زنگ میزنم.کلا سادیسم دارم،میدونم

در مورد تلفن چه موهبت بزرگی!می گم که از بین دوستات ببین کی عین من تلفن جواب دادن دوست نداره، ازشون پول بگیر بگو شماره شونو دایورت کنن رو گوشیت. پول خوبی نصیبت می شه!

شیما جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 03:25

وای خزنده جان شما چقد بدبختید! واقعا میگم خیلی بدبختید! من اصلا بدبختی مفقود شدن گوشی خودم رو بطور کلی فراموش کردم!
من وقتی تنهام این سوکت تلفنه چیه اونو می کشم بیرون. راااااحت! آقا ولی بنایی انصافا خوبه! جوشکاری فقط بده!

منم تلفنو کشیدم و خلااص... چی شد تلفنت راستی؟ پیدا نشد؟
+ نه دیگه به جوشکاری نکشید!

جی کوییک پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 01:52

وای..من یه عمه دارم.ما چهار نفریم تو خونمون.روزی چهاربار زنگ میزنه.هربار حال یکی مونو میپرسه!!!چرا خب؟! تازه بعضی روزا یه بار اضافه زنگ میزنه میپرسه به بابا بزرگم سر زدیم یا نه!

بیماریه.من م دارم.من گوشیم زنگ میخوره حالشونو ندارم، جواب نمیدم.بعد میبینم زنگ خورده هم پیگیر نمیشم! میگم اگه مهم باشه بازم زنگ میزنن، برمیدارم!من بیماری مواجهه با مردم م دارم.شمام دارید! قشنگ معلومه!!

این نوشتن م تشدیدش میکنه.به نظر مردم بده.اما من میفهمم مردم جز عاملی فرساینده ی ابعاد باحال ته مونده روح آدم، هیچ تاثیر مثبتی ندارند-مخصوصا وقتایی که خودشون تصمیم به ایجاد ارتباط میگیرن.-

اوه اوه... مکالمات تلفنی خانوادگی! من مثلا نشسته م، یهو مادرم تلفن به دست میاد در حالی که داد می زنه: آره... خزنده هم نشسته اینجا می خواد باهات صحبت کنه. بعد گوشیو می ده بهم، باید بشینم یک ساعت با پدربزرگ مادربزرگم صحبت کنم: سلام، خوبید، قربان شما، با دعاهای شما، ممنونم، مرسی، خوبید،...

این دو خط آخرت رو یواشکی قبول می کنم ولی صداشو در نیار. فعلا نیاز به تفکرات و مطالعات و تجربیات بیشتری داره!

نیمه سیب سقراطی چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 20:49 http://1ta414.blog.ir/

از آخرین بار ِ این مدل آوارگی من 8 سال گذشته ! به خاطر وجود بنا هر جای خونه میخواستم برم با چادر گل گلی میرفتم :)))
چیه ؟؟؟ توقع داشتی هر بار مانتو و شلوار جین می پوشیدم ! والاع

+ من علاوه بر این که تلفن رو جواب نمیدم ، در خونه هم باز نمیکنم ! اهل خونه که کلید دارن ، اقوام هم که قبلش هماهنگ میکنن ، می مونه مامور برق و آب و گاز که من حوصله ندارم باز چادر گل گلی بپوشم برم به اینا برسم :))

حالا ما که مشکل چادر گل گلی نداریم. ولی مشکل بی حوصلگی و اعصاب خراب رو داریم!
+ آره این در هم بساطی شده والا. من نمی دونم چرا انقد با آدم کار دارن در طول روز

آلفا چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 19:19

خزنده، باید یه روز بشینم، بشینیم در واقع، من یکم تورو واکاویت کنم
شخصیتای این مدلی خیلی مورد علاقه من!
از این یکی فرار کنی، من میرم، پشت سرمُ البته نگاه میکنم، چون معتقدم اینقدری که آدم پشت سرش در واسه باز کردن داره، جلو روش نداره!
یه وقتی رو خالی کن، من ببینم با اینکه حس میکنم ازینایی که به زوووووووووررررررر چهار کلمه حرف میشه ازت کشید، چی میتونم ازت خلاصه کنم!
وقت خالی کنیا!
بهمم خبر بده مهندس!
...
یه بنای عظیم داشتیم ما، چند سال پیش، کل مدتش رو خونه مادربزرگم بودیم، هیچ تقسیم شیفتی م نبود، اعتماد تام به اقای بنا و همت بزرگان و مهندسان خانواده سر هر از چند گاهی سر زدن!
از نتیجه شم راضی ئیم

تا باشه مهندسان کوشا و با حوصله! البته ما به بناش اطمینان کامل داریم. ولی خیلی تابلوئه یکیمون نباشه خونه وقتی اونا هستن! چه کنیم دیگه، امیدوارم بار آخر باشه

+ کی از گپ زدن با خانوم دکتر بدش میاد؟! اینم که از قبل می دونی من به زوورر حرف می زنم که چه بهتر، ولی لازمه ذکر کنم که شخصیت من از آن چه که در وبلاگ می بینید کلی دور است. یه وخ نخوره توی ذوقت!... خبر می دم رفیق

مهران چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 14:23 http://mehran.blogsky.com/

بعضی ها کلا با این موضوع کنار نمیان که موبایل "یک وسیله شخصیه -مثل ریش تراش- و دارنده ش می تونه هر وقت دلش خواست جواب بده و هر وقت هم نخواست جواب نده" کلا انتظار دارن هر وقت زنگ می زنن جواب بدی، وگرنه به خودشون این اجازه رو می دن که رفتارت رو ببرن زیر سوال و نکوهشت کنن!

به قول یارو: 8 روش مختلف برای برقراری ارتباط با من وجود داره، و تو دست گذاشتی روی تماس تلفنی!! آقا جان اس ام اس بده، ایمیل بزن. تلگرام پی ام بده، آتیش روشن کن دودش رو ببینیم. توی کوچه جار بزن. ولی انقد زنگ نزن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد