بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 323: عکس های خانوادگی

دوست عزیزم جناب مهران خان، من را با دو تا عکس سورپرایز کرد! برایم پیغام فرستاده بود و دعوتم کرده بود که این دوتا عکس را ببینم. من هم لینک ها را باز کردم و در کمال تعجب دیدم اینها، همان عکسهایی هستند که زمانی توی آلبوم خانوادگی خزندگان موجود بود، ولی به دلایل نامعلوم گم شده بودند و  حالا بعد از چندین دهه، پیدا شدند. خیلی ممنونم از شما مهران خان!




این، عکس دوران جوانی خزنده ی اعظم است. پدر پدربزرگ پدربزرگم. وقتی که 128 سالش بوده. الان البته فکر می کنم زنده باشد هنوز. ولی معلوم نیست کجا رفته. اسمش را کسی درست و حسابی نمی داند. البته پدربزرگ ِ پدربزرگم می گوید که اسمش "پاپسوکاپاپیلا" بوده و بچه هایش "پاپا" صدایش می کردند. یا در زبان عربی "بابا" . در واقع واژه ی بابا که شما به پدرتان می گویید از همین جا آمده. عصایی که دستش است، عصای "خردمندی" هست اسمش. پاپا، رکورد دار جوان ترین خزنده ای است که عصای خردمندی را به دست گرفت. قبل از آن این عصا دست "پیتر" بود. یک خزنده ی پیر ِ ژولیده و کثیف. برای همین بود که همه صدایش می زدند ژوپیتر.  هر کسی که این عصا را در اختیار دارد، باید در حل مشکلات بقیه بکوشد، حواسش به بحران های اقتصادی، کم آبی و محیط زیست باشد، و به دنیایی زیبا تر بیاندیشد. الان توی همین عکس هم دارد به دنیایی زیبا تر می اندیشد... پاپا هشت سال پیش ناپدید شد. همان موقعی که بحران اقتصادی گریبان اروپا و آمریکا را گرفت و مساله ی خشکسالی جدی شد. الان همه به من، به عنوان پسر ِ نوه ی نوه ی پاپا چشم امید دوخته اند که هر چه سریعتر عصای خردمندی را به دست بگیرم. برای همین هم هست که دارم تمام تلاشم را می کنم که موفق باشم!



این عکس دایی پدربزرگم است، "بندیکس شونفلیس". او از بزرگان مکتب فرانکفورتی بود. والتر بنیامین، فیلسوف نامدار این مکتب، به افتخار دایی بود که بندیکس شونفلیس را به عنوان نام میانی خودش پذیرفت. دایی بندیکس منتقد سرسخت هنر-صنعت و فرهنگ عامه بود. پدربزرگم می گوید که من این اخلاق گند نقد هنر عامه را از دایی اش به ارث برده ام. البته من علمش را ندارم. قدرتش را هم همینطور. اما دایی بندیکس هم علمش را داشت هم قدرتش را. و هیچ کس از شر تیغ نقد او در امان نبود... دایی بندیکس شطرنج باز خوبی هم بود. این عکس را خاله ی پدربزرگم "الیزاویانا" موقع بازی شطرنج از او گرفته. در واقع بهش پیشنهاد داده بود که "بیا سلفی بگیریم" ولی وقتی یک ساعت نقد تند دایی در باب سلفی و رواج ابتذال در جامعه را تحمل کرده بود، به همین عکس اکتفا کرده بود. دایی 20 سال پیش سرطان دُم گرفت و مرد.

به هر حال خانواده ی پر حادثه ای داریم ما. یک بار که فرصت شد عکس های آلبوم را برایتان می گذارم تا بیشتر با خانواده ی خزندگان آشنا بشوید. باز هم تشکر از آقا مهران.

امضاء: خزنده ی با اصل و نسب  

نظرات 12 + ارسال نظر
صبا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 13:11 http://royekhateesteva.blog.ir

:))
داستان بایستی از منطق روایی پیروی کنه.من باید بدونم تو زندگیت با خودت چند چندی تا بتونم داستان میلیاردر شدنت رو بنویسم.؛)

فعلا 0-0 بازی کشیده به وقت اضافه. شما یه خزنده ی مهندسو تصور کن که قراره کارای خوب خوب بکنه. همینو برو جلو!

نیمه سیب سقراطی یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 12:21 http://1ta414.blog.ir/

اسمهایی که انتخاب کردین انقدر بهشون میومد که انگار واقعاً اسمشون همیناست

ای بابا... چرا کسی باورش نمی شه اینا حقیقت داره. بهشون میاد چون واقعا اسمشون همیناس! باور نداری ویدیو خانوادگی مونو بذارم

آویشن شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 19:12 http://dittany.blogsky.com

چه پست محشری بود.
یعنی خدا یه همچین پدربزرگ و دایی نصیب مام کنه
اگه یادت باشه من میونم با هر نوع حیوونی خیلی خوبه،خیلییییی.پس در نتیجه خودم از همین تریبون آمادگیمو اعلام می کنم که بگردم دنبال بابا بزرگت.نگران نباش.به زودی با دست پر بر می گردم،
الان یه توییت برای یکی از روسای قبایل بومی آمریکا فرستادم اونا هم گفتن یه نشونه هایی حوالی خط استوا پیدا کردن،حالا قرار شد پیگیری کنن منم تا آخر هفته خودم کوله پشتی و میبندم و میرم همراهشون تا اگه بشه زودتر پدربزرگ و به آغوش خونوادش برگردونیم.
فعلا

قربون دستت. البته من حدس می زنم رفته برای MarsOne ثبت نام کرده. برو یه چک بکن لیستشون رو اگه پیداش نکنی تا دو سه سال دیگه می ره مریخ ها... آینده ی محیط زیست و اقتصاد دنیا در دستان شماس

آسمان شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 12:52

محرمانه

به دم پاپا قسم!

صبا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 10:55 http://royekhateesteva.blog.ir

از خوندن نوشته ات لذت بردم مخصوصا از تخیلت.آفرین خیلی خوب بود:)منم یه زمانی نوشته هایی داشتم با عنوان برادر کوچک،که خطاب به برادری بود در یه سیاره دیگه و پر بود از خیال پردازی و شخصیت هایی که دوستشون داشتم.ولی خب
دیگه نشد ادامه اش بدم.یه داستان دیگه هم داشتم تو لیست "در دست اقدام"قرارش داده بودم اما فقط یه فصلش نوشته شد.روزگار عجیب مابل اسمش بود.اونم با تم تخیلی در یه اتوپیای فرضی اتفاقاتش رخ می داد ولی از اون جا که یه بمب هسته ای تو زندگیم منفجر شد دیگه هیچ داستانی رو ادامه ندادم.بگذریم گاهی داستانای من خطرناکه و چیزایی که می نویسم واقعیت پیدا می کنن!:)))
واااای چقد حرف زدم:)))

تخیل چیه بابا اینا همه ش داستان های واقعیه!
یه داستان بنویس بی زحمت من توش میلیاردر می شم. بعدا که به واقعیت پیوست کمیسیونش هم حساب می کنم قول می دم

میدیا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 01:13

حس ویلسونو دارم کلا!

در جریانی که؟! ویلسون هم خوشش میاد ویلسون باشه

آسمان جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 15:45

میتونى یه کتاب راجع به زندگىِ اجدادتون بنویسى اینجورى:دى
من از هر دو تا عکس کلى ذوق کردم.مخصوصا اون اولى که با توضیفاتت واقعا بامزه بود کلا:)
البته این پست رو همین دیروز خوندما حسش نبود کامنت بذارم:دى
بازم بگم عکس اولیه خیلى خوبه:))

کتاب که داریم. منتهی محرمانه س یه جورایی نمی تونم اینجا بیارمش!

وحیدم جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 15:13 http://vahid-mohammadiyan.blogfa.com

خیلی هم عالی :))

لاست استریت جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 04:56 http://mehran.blogsky.com/

اصلا فکر نمی کردم این دوتا عکس از آلبوم خانوادگی گم شده باشه :) فقط به نظرم قشنگ اومدن و خواستم شما هم ببینیشون.
چه شجره نامه ی طویلی. شبیه شجره نامه هایی شد که امیل زولا اول کتاب هاش درج می کنه...

ناخواسته لطف بزرگی در حق ما کردی دستت درد نکنه

آلفا جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 01:22

عالی بود خزنده :))) عالی
الان از شدت گردن درد و سر درد و خستگی، کلمه ها یادم رفتن
ولی جمله ای میخوام بگم معنیش اینه که یه چیز غیرواقعی رو خیلی واقعی نوشتی
یه همچین چیزی:دی
عالی بود پسر:)))
یه زمانی که دست ب قلم شی، نویسنده موفقی میشی
بیشتر مایلم با خانواده فرهیخته تون اشنا بشم

نه بابا دست به قلم شدیم و هیچ اتفاقی هم نیافتاد!
درد عالی کاهش یافته

میدیا پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 23:45

اون از عزیزی که دچار خود-گربه پنداری ه. این از شما با خود-خزنده پنداری به کجا پناه ببرم من؟

تو هم خود-خر پنداری داشته باش و خلاص

Bluish پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 20:59 http://bluish.blogsky.com

عالی بودن :) پس رنگو هم غیر کارتونیش این شکلیه!

رنگو داداشمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد