بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 333: ما

آدم حرف می زند، هر طور که شده حرف می زند. اگر رویت را برگردانی با کس دیگری صحبت می کند. اگر کلمات جوابگویش نباشد با اشاره ی دست و سر منظورش را می رساند. اگر تنها باشد با خودش بگو مگو می کند. اگر نقاش باشد با خط رنگ روی بوم، و اگر نوازنده باشد با سایش آرشه روی سیم... آدم حرف می زند و همه هم این را می دانند. همان کسی که مجازات "انفرادی" را برای کسی می بُرد می داند که دارد چه بلایی به سر زندانی می آورد. هر بلایی که به سر یک آدم بیاوری آدم باقی می ماند. اما اگر حرف زدن را ازش بگیری... خُب نمی دانم چه می شود!


ما وبلاگ نویس ها همه ی راه ها را کنار زده ایم. ما نمی توانیم چهره در چهره از خودمان بگوییم. انتهای نگاه مخاطبمان لابد ردی از بی خیالی و بی انگیزگی می بینیم و می فهمیم که حرف هایمان شاید برای هیچ کس اهمیت ندارد. ما نمی توانیم با حرکت دست و سر به طرف مقابل بفهمانیم که چه در سرمان می گذرد. ما داد نمی زنیم، ما نمی خندیم، مکث نمی کنیم، سرمان را پایین نمی اندازیم. ما می نویسیم. و کلماتمان باید بار تمام ذهنمان را به دوش بکشد. کلمات یک بلاگر خیلی سنگین هستند. کلمات یک بلاگر فریاد می کشند، می خندند... کلمات هستند که به جای ما سرشان را پایین می اندازند. و سه نقطه ها هستند که مکث را به چشم خواننده تزریق می کنند.


پارادوکسی در تار و پود یک وبلاگ وجود دارد که هیچ گاه حل نخواهد شد. پیش از همه، این بلاگر هست که واژه ها را با وسواس دیوانه واری انتخاب می کند. این بلاگر هست که می خواهد خودش را بریزد روی صفحه ی سفید وبلاگ. در این فضای مجازی، کلمه ها بیش از نوک یک انگشت با گوینده اش فاصله ندارند. با این حال... ما می دانیم که چه ماسک ضخیمی روی چهره مان زده ایم تا بتوانیم دوام بیاوریم و بنویسیم. وسواس داریم تا دنیای دست نخورده ی مجازی مان تا جای ممکن از دنیایی که بدنمان را ازمان قرض گرفته جدا بماند. در نهایت ِ جوشش فکر در میان واژه ها، سانسورچی ای هم بالای سر کیبورد گذاشته ایم تا باغچه ی شخصی مان را تر و تمیز آبیاری کنیم و رشد بدهیم. و این شده هنر ما بلاگر ها. یاد گرفته ایم که چطور خودمان باشیم، و در عین حال خودمان نباشیم. این بند بازی حساس را خوب بلدیم و تو، اگر وبلاگ نویس نباشی، حتی در دنیای واقعی و چهره به چهره هم نخواهی فهمید که چه در سر ما می گذرد اما ما می توانیم هر حرفی را از پس ذهنت بیرون بکشیم! ما استاد بازی با کلمات هستیم. وبلاگ، یک جهان موازی است و ما هر کدام قطعه زمینی در آن به نام خودمان زده ایم. قوانینش را نانوشته می دانیم و اعتبارش را ناگفته حفظ می کنیم. ما بدون نوشتن، همان "انفرادی خورده" ی بی نوا هستیم که زبانش را از حلقومش بیرون کشیده اند.



+ به بهانه ی باز نشر پست قدیمی وبلاگ نیمه سیب سقراطی

امضاء: خزنده ی بلاگر  

نظرات 6 + ارسال نظر
میله بدون پرچم شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 14:23

پس همدردیم در قضیه تلگرام و لبه طاقچه
یادداشت آخرم در همین راستاست. عوض کوباندن سر به لب طاقچه خودمان را بستیم به سر لوله توپ

پس بخوانیم ببینیم قربانیان حادثه در چه حالن!

فرانچسکا جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 20:46 http://meinthemirror.blogsky.com

درود بر تو ای خزنده بلاگر

درود بر شما ای غیبت کننده ی مشغول السر

نیمه سیب سقراطی دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 10:44 http://1ta414.blog.ir/

+کلماتمان باید بار تمام ذهنمان را به دوش بکشد
+ در نهایت ِ جوشش فکر در میان واژه ها، سانسورچی ای هم بالای سر کیبورد گذاشته ایم ...
+ اما ما می توانیم هر حرفی را از پس ذهنت بیرون بکشیم
.
.
.
به شدت خوب بود و یحتمل فقط خودمون درکش میکنیم :)

+ ممنون بابت لینک خزنده جان

ما شاگرد شماییم

میله بدون پرچم یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 11:28

سلام
مزیت وبلاگ بر گونه‌های مجازی دیگر در این است که عنصر "تولید کنندگی" در آن سهم بیشتری دارد و در این برهوت تولید واقعن غنیمت است. این برهوت را می‌شود در فضایی مثل تلگرام به‌خوبی حس نمود!

سلام بر میله ی بزرگ... تلگرام رو نفرمایید که می خوام سرم رو بکوبم به تیزی لب طاقچه

bahar شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 17:01 http://man-ta-man.blogsky.com

یه جور فراره...
خیلی خوب گفتی!

جی کوییک شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 16:35

ما بلاگرها،وقتی بلاگر بغل دستی مان را میخوانیم،یعنی فهمیده نشدن را خورده ایم!!و اینطور است که جمله ها یادمان می ماند!

به نظرم وبلاگ نوشتن،عمیق ترین کار تو فضای مجازیه.ارتباط مستقیم با خود فرد.نة چیزی که طرف به اجبار روزمرگی توش غرق شده..شاید ماها،این که تو وبمون مینویسیم به نظر نیاییم اما تو عمق خودمون ،همون نوشته هامون ایم.

دوستای وبلاگی م انقد خوبن که نگو!چون اون آدم مزخرف جاری مارو ندیدن و با توجه به کلمات ما،قادر اند روزبه روز مارو بهتر کنن..چون میفهمن ما باید دقیقا به کجا بریم.چیزی که اگه ننویسیم،خودمون م گاهی وسط زندگی شهری مسخره مون یادمون میره!!

+ما بلاگرا خوشبختیم بخاطر این همه نعمت،فلذا،خاک برسر کن غم ایام را!!

همه یه صدا بگید خاک بر سر کن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد