بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 360: برگی از تاریخ

به تاریخ 5 آبان 1394، مصادف با 27 اکتبر 2015 در ساعت 6 دقیقه ی بامداد خزنده پس از 9 روز تلاش مداوم پای tutorial های ماشین لرنینگ آقای اندرو ان جی، که به متعاقب آن چشم و چالش در آمده، نشیمنگاهش کاملا صاف گشته و کمرش به دو نیم تقسیم شده، توانست اولین مساله ی ماشین لرنینگ با متد شبکه ی عصبی خود را حل نموده و مسیری روشن در آینده ی خود را پایه ریزی کند. این موجود هم اکنون با انواع و اقسام رقص های متعارف و نامتعارف نظیر بندری، باباکرم و گانگنام استایل مراتب خوشحالی خودش را به سمع و نظر دوستان می رساند. البته بماند اینکه 10 دقیقه از خوشحالی ام نگذشته این رفیق بی همه چیز ما در واکنش به این خبر مسرت بخش بر می گردد می گوید: حالا برو deep learning رو بررسی کن ببین چه دنیاییه... یعنی یکجورهایی مثلا: کاری نکردی یاد گرفتی که. ولی خب من به سنگ اندازی بد خواهان و بد اندیشی دشمنان کاری نداشته و این مسیر را ادامه خواهم داد. بلکه روزی هم به همان Deep learning کذایی هم برسم.


نمی دانم چرا ولی الان دنیا را مجموعه ای از ماتریس های training set و ماتریس خروجی می بینم. کلا از جلوی چشمم عدد می آید می رود. فکر کنم بهتر باشد هر چه زودتر بخوابم. مخصوصا با این سرماخوردگی لعنتی که بدجوری شدید شد.


امضاء: خزنده ی ماشین تیچر  

نظرات 5 + ارسال نظر
جی کوییک پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 17:56

اونا که دست گرمی بود!الان دیگه هستی مهندس!

راست می گی واقعا... از دست گرمی هم یه چی پایین تر. مخصوصا من که به خوشی گذروندم! ولی الان کم کم دارم آدم می شم

جی کوییک چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 14:06

داری مهندس میشی!

دارم می شم؟ 5 سالی که کارشناسی خوندمو واسه عمه م خوندم؟! اصن انگیزه ی منو کردی زیر خاک

برنا چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 08:53 http://Www.newday2014.blogsky.com

این پستت منو به یاد سالهای دوم و سوم لیسانسم انداخت. شبکه های عصبی مصنوعی رو تازه شروع کرده بودیم. منطق فازی رو هم همینطور. تازه با موجودی خارق العاده بنام پرفسور "زاده" آشنا شده بودیم (که بعدها ایشون جزو داورهای مقاله فوق لیسانسم شدند). انواع شبکه ها، تک لایه، چند لایه، لایه ورودی، لایه خروجی، ماتریس وزن، اون دلتاها که تنظیمشون همون یادگیری اون ماشینه، شبکه های هاپفیلد و ... پردازش تصویر، فرآیند تشخیص و ...
یادمه از یکی از دانشجوهای پزشکی خواستیم بیاد نحوه تشخیص لبه در چشم رو توضیح بده...
چقدر رفتم نورو فیزیولوژی خوندم ...
تازه مرکز عصب شناسی سمپاد راه افتاده بود و در پژوهشگاه شهید بهشتی فارغ التحصیلان سمپاد میومدند و در این مورد تحقیق میکردند و مقاله باز میکردند. یادش بخیر واقعا (البته من سمپادی نیستما...اما خب، گاهی منم میرفتم) البته جلسات مرتبط رو در دانشگاه خودمون، من برگزار میکردم. دوشنبه ها ساعت 10 تا 12 هر هفته.
پایان نامه فوق لیسانسم رو هم رفتم شبکه کار کردم (ارزیابی عملکرد در شبکه با داده های خاص، که منظور از خاص، داده های مطلوب و نامطلوب، قابل کنترل و غیر قابل کنترل و کل ترکیبات اینها بود) به این امید که روزی شبکه عصبی رو ادامه بدم. (که نشد).
واقعا یادش بخیر...الان از همه اونها همین چند تا اسم و یه ودل ریاضی توی ذهنم مونده.
الان لابد کلی شبکه جدید و روشهای مختلف آموزش و یاد گیری develop شده...
دمت گرم خزنده جان. تو اون جایی هستی که روزی من میخواستم باشم اما امکاناتش نبود، اون زمان حتی اینترنت توی دانشگاه برای همه نبود....دلم خوش بود توی دکترا اون چیزی که میخوامو ادامه میدم، که خب، سه بار قبولی در آزمون و دوبار رد شدن در مصاحبه و یک بار دعوت نشدن به مصاحبه علی رغم قبولی در آزمون، دیگه انگیزه ای برام نذاشت. فکرشو بکن، با رتبه 38 (رتبه در کلیه گرایشها) هیچ جا قبول نشی.
الان تو منو یاد اون روزهای خوب انداختی. روزها خوب دانشگاه و شبکه های عصبی مصنوعی....یاد کتاب دکترمحمد باقر منهاج که تنها رفرنس فارسی موجود بود، یاد مقاله هایی که از پژوهشگاه عصب شناسی گرفته بودمو هر هفته یکیشو یکی از اعضای تیم میومد و باز میکرد. یاد روزهای خوبی که بعید میدونم دیگه تکرار بشوند...
اینها رو نوشتم تا بدونی چقدر برات خوشحالم.

دقیقا همین امروز بود که پیش استادم بودم و راجع به ماشین لرنینگ می پرسیدم. آخرش پرسیدم: من که مکانیکی ام و کنترل هم کار می کنم، ماشین لرنینگ هم بخونم یه وقت قاطی پاتی نشه همه چیز. گفت الان ماشین لرنینگ دقیقا عین معادلات دیفرانسیل یا محاسبات عددی یا برنامه نویسیه. هر مهندسی باید اصول کلی استفاده ازش رو بلد باشه ابزار کارشه. آره... الان انگاری خیلی پیشرفت کرده! در ضمن، مکانیک کلاسیک دیگه به آخرش رسیده. دیگه چقدر تحلیل حرکت سه بعدی، چقدر ارتعاشات، چقدر تحلیل نیرو و شتاب و سرعت، کنترل هم همینطور، خطی بهینه ادپتیو فازی... نمی گم اینا به درد نخورن. اتفاقا از نون شب هم برای امثال من واجبترن. ولی دیگه هیچ نو آوری توی استفاده ازشون نیست. هر تزی رو که دست می ذاری روش، ده تا مقاله راجع به تحلیل دینامیکیشه، ده تا راجع به بکارگیری کنترل بهینه و ادپتیو و ... ولی ماشین لرنینگ و شبکه عصبی خیلی جدیده برای رشته ی ما. هنوز لرنینگ جا باز نکرده بین رباتیکیا. خیلی کارا می شه باهاش کرد. شاید باز کامپیوتری ها و ویژن کارا بیشتر استفاده کرده باشن ولی ما نه. خب ابزار هم بیشتر دم دست هست. الان کلی ویدیو های عالی، کتاب های خوب، تمرینای آنلاین، نرم افزارای مجانی... واقعا حیفه آدم استفاده نکنه.

امیدوارم به جاهای خوبی برسم از همین راهی که دارم می رم. مایه افتخار شما دوستان فضای مجازی هم بشم!

میدیا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 23:17

آقا شما حتماً باید ذکر کنی در اون لحظه تاریخی کی در کنارت بود و اصلا هم رو مخ نبود. ذکر نکردی که آقا

این روی مخ نبود رو عالی اومدی. مخو خورده بودی، مخی نمونده بود که روش باشی!

مگهان سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 01:36

سرما خوردگی خر ، الاغ و بی شعور است.

آفرین بر تو برو به ادامه ی کشفیاتت برس برادر خززز :دی
من اگه این کتاب آخری که دارم می خونمو تموم کنم حس حالاتو میتونم درک کنم:دی اونقدررر ذوق میکنم یعنی

سرماخوردگی عالی است اگه که یه جا آبریزش قطع بشه لامصب. وقتی قطع نمی شه دیگه غیر قابل تحمل می شه
+ بخوان بخوان :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد