بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 361: وکیل, به نیابت از زبان لال

من اگر خیلی پولدار بودم، همین الان یک وکیل برای خودم می گرفتم که به جای من حرف بزند. یعنی بیاید و بنشیند جای زبان لالم. من به عنوان یک مغز متقاضی به او حرفهایم را بزنم، و او بیاید این حرفها را به آدم مربوطه بزند.


مثال اولش اینکه خب من خیلی ممنونم از تمام دست اندرکاران آزمایشگاه رباتیک که از دو ماه قبل، من ِ یک لا قبا را راه دادند به آزمایشگاه و حالا نصفه و نیمه سعی کردند من را هم بازی بدهند. ولی الان که وقت تعیین موضوع پایان نامه رسیده، من نمی دانم به چه زبانی بهشان بگویم که موضوع مورد نظر من یک چیزی بود و شما آن را قبول نکردید. حالا که من هم موضوع شما را قبول ندارم، چطور می توانم موضوع درخواستی دکتر فلانی را قبول کنم بدون اینکه به شما بر بخورد؟ بعد که با خودم بیشتر فکر می کنم می بینم اصلا چرا باید به آنها بر بخورد. دوتایشان که می خواهند تا هفت هشت ماه دیگر بروند. همین الان هم که هستند یک ماه هست که اصلا کاری به پروژه انتخاب کردن من ندارند. به من هم کاری نمی دهند که من کمکشان کنم، که حالا بخواهم بگویم اینها از من انتظار همکاری در کارهایشان دارند. استاد محترم هم که 3 هفته است پیدایش نیست. خب درست که یک recomm کت کلفت برای رفتن را از همین استاد محترم همیشه غایب نیاز دارم. ولی برای آن موقع هم یک فکری می کنم. ترجیح می دهم با فلان استاد که 24 ساعته در دسترس هست همکاری داشته باشم. بعد دوباره با خودم فکر می کنم حالا اینها را چطوری بهشان بگویم؟ اصلا من زبان لالی دارم. همین ها را اگر اینجا بخوانند، احتمالا به ریش نداشته ام می خندند و می گویند: اصلا ما چیکارت داریم؟ هر کاری خواستی بکن. ولی قیافه یکی شان خیلی جدی هست! من می ترسم یهو بزند یک بلایی سرم بیاورد... ولی باز اینوری فکر می کنم که : فوقش از آزمایشگاه می آیم بیرون. آدم که نکشته ام! قصد کلاه سر گذاشتن هم نداشتم. من از کجا می دانستم اینجوری می شود؟ چمیدانم.


مثال دومش را محض احتیاط نمی گویم. به بعضی ها بر می خورد!


اما در هر صورت بدجور وکیل لازمم. وکیل که نه... یک جورهایی مدیر برنامه. که مثلا بیاید به اینها بگوید: مهندس خزنده گفتند که می خواهند اون موضوع را بردارند برای پروژه... بعد شروع کند سر و کله زدن با افراد آزمایشگاه، و آخرش هم بیاید بیرون به من زنگ بزند بگوید: برات ردیفش کردم.


پ.ن. عدد 361 خیلی عدد باحالی هست. "درجه" ای نگاهش کنید. خیلی هم بد به این پست می آید این عدد!


امضاء: خزنده ی زبان بسته  

نظرات 5 + ارسال نظر
فرانچسکا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 23:36

you'd better Better Call Saul Goodman

wow! had never heard of him but know that I have, I'd really better call Saul :D

جى کوییک شنبه 9 آبان 1394 ساعت 19:45

بزن بترکونشون!خودم پایه م برات بیام دعوا! سر موضوعت واستا

نان آو إنی بادیز بیزنس!والا!
مورد داشتیم طرف تو آزمایشگاه دکتر فلان چارسال دکتری خونده، در حالیکه استادش دکتر بهمان بوده و دکتر فلان و دکتر بهمان به خون هم تشنة بودن!و دکتر فلان میخواسته طرف دانشجوی خودش بشه و طرف رفته بوده با دکتر بهمان!!!دانشجو ها که عددى نیستن!
تازه طرف بعدأ شده عضو هیأت علمی!

اگر خدا بخواهد اتفاقی بیفتد تمام دنیا نخواهند،میفتد و بالعکس!
ازین حرفا!

و علی الله فلیتوکل المومنون!ازین حرفا تر!

حدیث مدیث م خواستی،بلدم!

آقا برو!!!کارتو بکن!بپر بالابالاها!

صحیفه سجادیه رو پیاده کردیا سر یه پروژه :دی
ولی این موردی که گفتی، در اوج زیرآبی رفتن، گزینه ی جالبیه. فقط یه مشکلی هست که من باید به صورت رسمی پروپوزال رو ثبت کنم. اگه بتونم این یکی رو بپیچونم خیلی باحال می شه! فوقش می فهمن فحشم می دن دیگه :دی
ایول خوب موردی گفتی

منیره شنبه 9 آبان 1394 ساعت 17:30

ترجیح کاملا درستی که با یک استادی که تمام وقت در دسترس باشه کار کنی.خیلی سخته وقتی بهش نیاز داری نیست و یهو میبینی یک هفته کارت عقب افتاده به خاطر اون...
مورد دومم پی نوشت کن من ناراحت نمیشم

بابا... تازه می فهمم چی می کشی از نبودن استادت! روانی شدم این مدت. اصن نمی تونم تحمل کنم. از یه ور نمی ذارن کارمو بکنم. از اون ور دخالت هم که می کنن، لا اقل ادامه ی راهو کمک نمی کنن! 2 هفته س روی هوا مونده م.

افشین شنبه 9 آبان 1394 ساعت 15:28 http://www.xperson.blog.ir

سلام و درود خزنده جان
به جا میاری ما رو؟امیدوارم حالت خوب و خوش باشه.

به به... ببین کی آمده!! بعله چرا به جا نیارم؟ خوش آمدی خوش آمدی
منم امیدوارم شما روبراه باشی. در خدمتیم... بفرما چایی!

noah شنبه 9 آبان 1394 ساعت 13:29 http://nnoah.blogsky.com/

این دانشگاه ما که اینقد رباتیکش پیشرفتس به سطح علمی ما نمی خورد

حالا شما سختی هایش را به جان بخر

یک وقت دیدی ماشین زمانی چیزی اختراع کردی

از این یک وقت دیدی ها خیلی می چسبه. فقط نمی دونم اونقدری شانس دارم بشه یا نه
ما که تا الان هرچی خریدیم سختی بوده. یه نتیجه ای هم بیاد پشت بندش که نا امید نشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد