بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۳۷۵:بیماری روانی وِریفاید

مثلا یک چیز توی این مایه ها که سه نفر در سه روز متوالی پشت سر هم به شوخی یا جدی برگردند بهت بگویند که: کدوم بدبختی می خواد تو رو تحمل کنه... یا: تو غیر قابل تحمل ترین آدمی هستی که دیدم... یا از این دست جملات. بعد یک دستی به چانه بکشی و خنده ات را نگه داری و به گزاره های زیر فکر کنی:


۱- من بدبخت که از همان اول دوست داشتم کمترین کانتکت را با بقیه ی آدمها داشته باشم! شما من را صبح تا شب کچل می کنید و انگ ضد اجتماعی می زنید که بیایم وقتی را هم با شما سپری کنم!

۲- خب مگر اسلحه گذاشته اند روی کله ات که داری من را تحمل می کنی؟ هر چه خلوت تر بهتر. به سلامت


و همچنان خنده ات را نگه داری و الی آخر. بعد نکته ی دوم اینکه دور و برت دائم تغییر کند. آدمهای جدید بیایند و آدمهای قدیمی بروند. این با آن یکی دعوایش بشود آن با این یکی دوست بشود. درست مثل بارسا. تغییر فورمیشن های لحظه ای. و گیج بشوی که الان دقیقا باید چه غلطی بکنی.


و باحال ترین نکته اینکه مشکل از تو باشد! این تو باشی که بیماری روحی داشته باشی و نتوانی این اتفاقات را هندل کنی. یعنی مثلا وقتی از سر و صدا متنفری بیایند «هر روز» ببرندت وسط استادیوم نگهت دارند و دائم هم غر بزنند سرت که: چرا انقد مسخره بازی در میاری؟ انقدر حساسیت هم خوب نیست...


کسی از شما ها بیماری روانی ندارد؟ وسواس پارانویا اسکیزوفرنی سندروم آسپرگر ... می شود به من هم یاد بدهید چطوری باید با این لوپ مسخره ی هر روز تکرار شدنی غر زدن بقیه کنار بیایم؟


پ.ن. و ای دوست عزیز... دیشب که گفتم sorry for my attitude فقط بخاطر رفتارم عذرخواهی کردم نه بخاطر حرفهایی که زدم! همه ی آن حرفها همچنان باقی هست و حالا نوبت شما هست  یاد بگیرید با یک آدم روانی چطور کنار بیایید. من ابتدای تولدم برگه ای را امضا نکردم که کسی را تحمل کنم


امضاء: خزنده ی روانی  

نظرات 6 + ارسال نظر
منیره چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 18:00

بنظرم که تو خیلی هم کارت درسته...
یعنی درواقع ما برعکس خیلی از چیزها انتخاب دوست با خودمونه.خودمون هستیم که انتخابش میکنیم و دست خودمونه که تا کجا جلو بریم یا کجا یه رابطه رو تمومش کنیم.میتونیم از چیزایی که ناراحتمون میکنه بگیم اما نباید توقع تغییر دادن دوستمونو داشته باشیم...

تکبیر

فرانچسکا شنبه 7 آذر 1394 ساعت 00:46

منم درونگرام و از تنهایی لذت میبرم. از اینکه وقتم کاملا مال خودم باشه و هر وقت دلم خواست به دیگران اختصاصش بدم. شانس آوردم خانوادم با این مسئله مشکلی ندارن و دوستای صمیمیم هم مثل خودم هستن.
ولی خوب خیلی طول کشید تا فهمیدم من مشکلی ندارم اونم وقتی بود که فهمیدم infj ام. قبلش فکر میکردم غیرعادیم، بقیه درکم نمی کنن و طبعا منم اونا رو درک نمی کنم و خیلی چیزای دبگه که بعد متوجه شدم همه اینا جزو صفات بارز شخصیت منه. خیلی ها میگن تست های شخصیت شناسی برای اینه که نقاط ضعف و مشکلاتمون رو بشناسیم و رفع کنبم اما به نظر من برای اینه که خودمون رو بشناسیم و همون جوری که هستیم قبولش کنیم و دوستش داشته باشیم. من از چیزی که هستم راضی ام. تو هم باش. تو روانی نیستی دوستم. کاملا سالمی فقط متاسفانه بقیه قدرت درک و دیدن شخصیت منحصربه‌فرد تو رو ندارن.

می دونی داستان پیچیده ایه این برقراری تعادل بین اون نیاز شخصی برای تنها بودن و رفتار بقیه برای اینکه بکشنت به اجتماع.من هم با t به جای f عین شمام! فقط مساله اینه که نصف ماجرا باور های ماس. نصف دیگه ش طرز برخورد بقیه س. اصلا هم به این معنی نیست که من شخصیت تاپی باشم. اصن هر جوری هم باشم همیشه یه اصطکاکی بوجود میاد...

و مهم تر از همه اینکه من اصلا با کارکترم و طرز برخورد بقیه مشکلی ندارم. مشکل من فقط اونجاست که من فقط دوتا نقطه ی ضعف دارم و اونا هم دائم برام داره تکرار می شه. سر و صدا و شلوغی و حریم شخصی... بیخیال الان که همه چیز آرومه ما چقدر خوشحالیم :دی. در کل که کلمات پر از آرامش شما همواره مایه ی آرامش ما نیز می باشد ای دوست و بابت آن قدردانیم

عاطفه جمعه 6 آذر 1394 ساعت 19:53

ولی من هروقت میام اینجا رو میخونم حالم خوب میشه.

+ هرکسی یه جور دیوونگی داره. اونام بالاخره یه جور.

خب متن و قلم فرق داره با وجود یه نفر. خدا رو شکر حداقل نوشتنم به اعصاب خوردی خودم نیست!

آناهیتا جمعه 6 آذر 1394 ساعت 18:10

اگر آدم درونگرایی هستی کاملا طبیعیه که بخوای تو تنهایی خودت باشی.
سعی کن اینو بهشون بفهمونی که این قضیه ربطی به روانی بودن نداره

داستان پیچیده تر از این حرفاس. هزار بار گفتم و شنیده م. بقیه هم گفته ن و شنیده ن... نمی دونم دیگه هیچی نمی دونم. مسلما چیزی که هست اینه که من هیچ تخصصی توی روابط اجتماعی ندارم

شیما جمعه 6 آذر 1394 ساعت 17:47

تقصیر خودته لابد! اذیت میکنی!

خودشون کرم می ریزن! گیر می دن که در صحنه باش. من چه گناهی به درگاه حق تعالی کردم مگه؟

شیما جمعه 6 آذر 1394 ساعت 11:58

بدتر از اینم میتونست باشه.. خیلی ناراحتش نشو مهم نیست.

آره... همیشه می تونه بدتر باشه. فقط نمی دونم چرا بهتر نمی تونست باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد