من این روز را اینگونه نامگذاری می کنم، چون امروز کلی کار نصفه نیمه را تمام کردم و یکی دوتا دیگر را هم انجام بدهم با هم می نشینیم یک نفس راحت بکشیم.
- بالاخره رفتم متریال ساخت ربات را از بازار گرفتم. البته به قیمت پاهایم که بعد از ۴ ساعت پیاده روی با ۵ کیلو وزن کوله پشتی، از درون خرد شدند
- نمره ی بچه های کلاس را تحویل استاد دادم به هر زور و ضربی که شده
- ایمیل هایی که باید می زدم را زدم
- صورت مساله ی تمرین کلاس لرنینگ را فرستادم برای استاد
- و یک متن کوچک هم برای سر کار باید بنویسم که دارد تمام می شود
می ماند سرمقاله ی مجله که ازمان درخواست نموده اند. فردا تمامش کنیم برود پی کارش، و من تمام خرده ریز های اعصاب خرد کن را تمام کنم...
امضاء: خزنده ی یکهویی
امان از این کارای نصفه نیمه ! دچارشم !
به خودم قول دادم تا قبل عید تمومشون کنم
ببین ساعت سه و نیم همون دوشنبه مث کوه کنا اومدی تو دانشگا از در سعید!
ینی درحدی وسایل ربات ت تو کیف ت ناجا بود که سوشرت تو بسته بودی دور گردنت!
کمر جای بهتریه برا سویشرت
اعمال کن ازین ب بعد!
میخواستم بیام ازت بگیرم صدات کردم نشنیدی!فهمیدم استحقاق یاری نداری بهت خندیدم رفتم
و من الله التوفیق