بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۴۷۱: مسگر سفیر صلح

حدود ۲ ماهی می شود که مشغول فرآیند اپلای برای PhD دانشگاه های اروپایی هستیم. یکسری کشور های شمال اروپا پلن جالب و بدرد بخوری برای دکتری دارند. عملا این ارتباط با صنعت که می گویند اینها هستند، ما ادایش را در می آوریم. این دانشگاه های مذکور برای پروگرم دکتری یک پوزیشن معرفی می کنند با چارچوب مشخص و در قالب یک پروژه ی بزرگتر، و شما به عنوان یک «شاغل» مشغول به کار می شوید. مسلما تم کار کاملا علمی هست، از شما تز و مقاله می خواهند، و احتمالا ده تایی کنفرانس هم باید شرکت بکنید... اما مهم این هست که انتهای ماجرا شما با یک حقوق معقول یکجا به مدت ۳ سال کار کرده اید. البته دلیل اصلی ما این هست که آنجا هوا سرد هست و شفق قطبی هم داریم، وگرنه که حقوق بهانه ست.


حالا بعد از اینکه حدود ۸ دانشگاه نروژی، سوئدی، دانمارکی و غیره را اپلای کردم، خبرش درز می کند که یک کسی را گرفته اند از ایران در دانمارک به جرم اینکه تلاش برای ترور داشته. من را که می شناسید هر چقدر هم که نظرات خاص سیاسی داشته باشم این یک وبلاگ را تا جایی که بتوانم دور از دسترس سیاست بازی نگه می دارم. ماه بانو هم که دست من را از پشت بسته از فرط دور ماندن از این مسایل، اما خود مساله به ذات برای من به این معنا بود که اگر دری به تخته ای جور بشود و یکی از دانشگاه ها پذیرش بدهد، با این درد جدید و روابط احتمالا تیره و تار در آینده چه خاکی به سر کنیم. در واقع ما مثل دوتا مسگر بی سر و صدا توی شوشتر نشسته بودیم که بیایند گردنمان را بزنند... حالا خوشبختانه خبر آمده که سفرای این چندتا کشور را دعوت کرده اند بیایند توضیحکی ارایه کنند بهشان و رفع ابهام کنند. من به شخصه از این حرکت دفاع تمام عیار خود را اعلام نموده و حاضرم به عنوان سفیر صلح در این روند، دو طرف را با هم آشتی بدهم. اصلا دعوا چرا؟ دنیا به این زیبایی... خلاصه اگر کسی خواست رابطه ی ایران با کشوری در لحظه قطع بشود، بگوید بروم همانجا اپلای کنم


- هوا به طرز عجیبی آبستن خاطره است. دیشب که دنبال بلیط سینما گشتیم نبود. امروز با ماه بانو برویم بیرون خاطراتی زنده کنیم... حس جالبی که این روزها داریم، یک حس دژاووی بامزه هست. همه چیز در حال تکرار شدن هست، مثل روز اول زندگی مان. خانه سرد شده، غر غر هایمان برای روشن کردن یا خاموش کردن شوفاژ، برنامه های تلویزیونی، حس پیش رفتن و پیشرفت داشتن... بالاخره از شر تابستان خلاص شدیم به خدا.


امضاء: خزنده ی نارنجی  

نظرات 2 + ارسال نظر
شیما سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 15:44

یکی از دوستان منم توی دانمارک برای دکتری یه پوزیشن گرفت. از دانشگاهش و استادش راضیه. ولی از شهر(فک میکنم توی یه شهری به نام اسبرگ هست اگه اشتباه نکنم) راضی نیست. بخاطر آب و هوا. احساس میکنه که کمی بخاطر این افسرده ست اونجا. اینا رو هم در نظر بگیرید به مزاج ایرانی ما ممکنه خیلی خوش نیاد

7660 شنبه 26 آبان 1397 ساعت 00:01

خزززززززززززنده:)))))))))))))))))))

توی این چند وقت چقدر پیشرفت کردی... وای زن هم گرفتی :)
وای چقدر هیجان انگیز... انگار که سالها کسی رو بشناسی و بعد سالها اونور خیابون ببینیش و بخوای داد بزنی و صداش کنی خزززززززززززززززززززززززنده :))))))))))))

علاوه بر پیشرفت زن هم گرفتم خزندگان طی هر مرحله پوست اندازی به موجودی والا تر تبدیل می شوند... سلام دوباره بعد از مدتها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد