بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۴۹۵: آتیش زدم به مالم

فرآیند فروش وسایلمان از سر گرفته شد. امروز صبح دو تا فرش وسط پذیرایی را لول کردیم بردیم برای شستن، صدایمان توی خانه می پیچید. هنوز هیچ چیز نشده خلاء دور و برمان را گرفته!

من توی دلبستگی، یک کمی با بقیه ی موجودات متفاوتم. درست است که من هم استاندارد های خودم را دارم، اما در این استاندارد، ناراحتی بابت فروش وسایلی که ۲ سال باهاشان زندگی کردم نمی گنجد، یا حتی حس غربت و دوری از شهری که ۲۸ سال داخلش از اینطرف به آنطرف خزیده ام. البته که دلبستگی برای من هم تعریف شده. مثلا من به وسایل الکترونیکم خیلی وابسته می شوم. باید با زور تهدید و گاز اشک آور گوشی ام را از دستم بگیرید و یک گوشی نو به جایش بدهید. یادش بخیر... یک اکسپریا مینی داشتم که همه از دستش شاکی بودند. حالا هم همه از دست ایسوس زن فون شاکی هستند. مساله همین هست، همه همیشه شاکی هستند.

ماه بانو ولی حسابی روح در وسایل اطرافش دمیده. یادم می آید اولین وسیله ای که دادیم رفت، مبل تخت شوی من بود که ۵-۶ سال داشتمش. و ماه بانو بعد ۲ سال آنچنان با آن اخت گرفته بود که تو گویی سالیانی بر نشستن روی آن گذرانیده. البته از آنجا که هر تهدیدی را می شود تبدیل به فرصت کرد، اگر این حس وابستگی را ترکیب کنی با ذوق عکس گرفتن از وسایل و قیمت گذاری و دسته بندی و مدیریت اجناس و انبارداری و مالیات بر ارزش افزوده و وضعیت بازار جفت ارز یورو دلار، آنوقت می شود فروش وسایل را هم بدون مشکل فروخت. ماه بانو یک مونیکای درون دارد.

امروز ایمیل دوم را به HR موسسه زدم و از آمدن ویزا با خبرشان کردم. امیدوارم که اجاره ی guest house برای یکی دو هفته ی اول جور بشود. وگرنه وسط شلوغی اکتبرفست باید بگردیم دنبال خانه های n برابر اجاره. مسایل که تمامی ندارند. این یکی جور بشود، مساله ی بعدی سر و کله اش پیدا می شود. ما که استثنا نیستیم. انسان خاک بر سر همیشه درگیر حل مسایلش است.


لینک تلگرام: https://t.me/limbolurker


امضاء: خزنده ی کلبی مسلک   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد