بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۵۰۱: راند آخر، رفتن را باور کن!

هر ثانیه که می گذرد، یک ذره بیشتر از قبل متوجه رفتن می شویم. احساسش بستگی به حالت آن لحظه دارد. شاید یک ذره بیشتر هیجان زده بشویم، شاید یک ذره بیشتر غمگین... اتفاقاتی مثل نهایی کردن آیتم های داخل چمدان و وزن کردنشان، گرفتن ویزا، مراحل باقی مانده ی اداری اینجا، امضا کردن فرم های آن طرف، هماهنگ کردن خانه، و گودبای پارتی های یکی دو روز یکبار، شاید دیسترکشن های موقتی خوبی باشد برای روبرو نشدن با حقیقت عریانی که در درجه ی اول ترس از ناشناخته رنگ آمیزی اش کرده. اما در نهایت ما می مانیم و صدای فول پاور موتور هواپیما موقع تیک آف، که امروز وسط اتاق صدایش را برای ماه بانو تقلید می کردم، و آن لحظه ی اساسی که به قول عمویم می فهمی «تازه متولد می شوی». اگر از تمام این کلمات حس غم برداشت می کنید، اشتباه است! اضطراب چرا، اما غم نه. این احساس مثل دلهره ی لحظه ی اول ورود به زمین بازی ای هست که دور تا دورش را تماشاگران احاطه کرده اند. مثل همان مسابقه فوتبال های هفته شهدای مدرسه. مثل رفتن پشت میکروفون برای اولین بار. مثل متکلم وحده شدن در برابر جمعیتی که به تو زل زده اند...

دیروز با ۷-۸ نفر از بچه های شرکت رفته بودیم یک کافی شاپ در خیابان وصال. یک ساعتی را با گرفتن دو هدیه و خوردن کیک و چند دقیقه ای پانتومیم بازی کردن گذراندیم، و بعد راه افتادیم در تاریکی نیمه خلوت بلوار کشاورز به سمت پارک لاله، به همراه صدای ترکیدن دانه های بلال روی ذغال و بوی چای آتشی. لحظات دلنشینی بود... همیشه شیرین هست اگر بدانی بودن یا نبودنت برای بعضی ها فرق دارد. اگرچه به زور از دست روبوسی فرار کنی، شاید بدت نیاید یک نفر لبخند تحویلت بدهد و بگوید منتظر دفعه ی بعدی هست که در شرکت را باز کنی و وارد بشوی. باید بدانیم که اینها همه هزینه هستند. هزینه هایی که می دهیم، و باید دنبال نتیجه ای باشیم که همه ی این هزینه ها را جبران می کند... حتی بیشتر.

لینک تلگرام: https://t.me/limbolurker

امضاء: خزنده ی دیرباور   


نظرات 1 + ارسال نظر
میله بدون پرچم یکشنبه 24 شهریور 1398 ساعت 18:03

سلام خزنده
پس دیگه به سلامتی تولد دوباره نزدیک است.
برایت آرزوی شادی و موفقیت می‌کنم.
ما هم باید زمزمه کنیم که: یاران عزیز آن طرف بیشترند! و ما در وطن روز به روز غریبه‌تر می‌شویم!

سلام، ممنونم ازت. امیدوارم که به خوبی یه تولد دوباره باشه!

امان از این وطن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد