بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۵۰۸: توتم

من به ضرورت وجود معنا در تک تک قدمهای زندگی، به قدری اعتقاد دارم که فکر می کنم اگر شما از انجام هرکاری خسته می شوید، چون در آن معنا پیدا نمی کنید. فکر می کنید توضیح واضحات بود؟ به هیچ وجه... شاید فلسفه ی پشت جمله واضح باشد، اما به ندرت در زندگی مان اتفاق می افتد، یا به اجبار دنیا، یا به تنبلی خودمان...


بگذارید قدری بیشتر موضوع را باز کنم. کتاب «کار» اسوندسن یکی از بهترین تجربه ی «کتاب خوب در زمان خوب» برای من بود. با این حال، یکی از ادعاهای کتاب این بود که «اگر کار مورد علاقه ی شما تبدیل به راه پول در آوردنتان بشود، لذت آن را از دست خواهید داد» و به نظر من این چرندترین wisdom cookie برای کسی ست که می خواهد زندگی شغلی اش را بسازد. من اعتقاد دارم که اگر شما نتوانید علاقه ی به شغلتان را به طور مداوم،‌و روز به روز حفظ کنید، آن وقت بهتر است بروید کتاب صحرای تارتارها را بخوانید و ببینید چه بر سر جیوانی درگو آمد.


من ساختن «توتم» را پیشنهاد می کنم. شما باید یک ارتباط شخصی و خصوصی با کارتان بسازید، مثل یک پوستر که طرح آن به دقت و آمیخته با یک طنز پیچیده (که هر کسی آن را متوجه نمی شود) انتخاب شده است، یا انتخاب یک وال پیپر مینیمالیستی که هر کسی آن را ببیند بفهمد شما چکاره اید. شما باید محل کارتان را پر کنید از توتم های کوچک و بزرگ، و داخل هر کدامشان یک دنیا داستان بریزید. و آنوقت شما به محل کارتان، و به کارتان منگنه خواهید شد... و من به این می گویم یک خوشبختی مطلق در زندگی کاری.


مثلا من «خزنده» ام را دارم. یک آفتاب پرست شاخدار سبز که هر وقت بی حوصله می شوم نگاهش می کنم، و به خودم می گویم من باید خزندگان را سرفراز کنم! و WALL-E را دارم که ماه بانو با پست برایم فرستاد به محل کارم، به ساختمان شماره ۵ کوچه ی x خیابان شریعتی، همراه با یک نامه ی کوتاه ولی دلنشین، به اندازه ای که با هر بار نگاه به وال ای، جملاتش را به یاد بیاورم. و در نهایت دوتا تاس آبی پلاستیکی که همین هفته ی پیش آن را بدست آوردم. سمینار «اجباری» پروگرم HELENA بود و ما هم باید در آن شرکت می کردیم. با خودم لپ تاپ و گوشی و هدفون و همه ی وسایل سرگرمی برده بودم تا ۱ ساعت از شر سخنرانی خسته کننده ی احتمالی رها بشوم، ولی از ثانیه ی اول تا آخر میخکوب صحبت سخنران شدم. این تاس هم نمادی از بدست آوردن پاسخ های تصادفی و تاثیر آن در پروژه بود، و اینکه چرا باید اخلاق حرفه ای در ریسرچ هایمان داشته باشیم، و اینکه باید بدانیم زندگی مردم چطور در دستان دانشمندان محافظت می شود... و در نهایت هم گفت که تاس ها را به عنوان یادگاری از این جلسه برای خودمان برداریم.



معنا دادن به هرکاری که می کنید، با توتم های دوست داشتنی تان، ایده ی چندان بدی هم نیست. شاید به هزار و یک دلیل کاری که می کنید آن چیزی نباشد که همیشه آرزویش را داشتید، ولی نصف این بازی هنوز در دستان شماست.

نظرات 2 + ارسال نظر
آویشن دوشنبه 6 آبان 1398 ساعت 19:09 http://dittany.blogsky.com

در کل باهات موافقم. به نظرم باید به کاری که انجام می دیم علاقه مند باشیم وگرنه درگیر روزمرگی می شیم. جدای از اون خودمون باید راهش و پیدا کنیم که کاری که انجام می دیم و واسه خودمون جذاب تر کنیم ، حالا تو با وال ای و خزنده و تاس این‌کار و کردی یکی مثلا با گلدون روی میزش این حس و به خودش القا می کنه

نهال شنبه 4 آبان 1398 ساعت 17:21 http://fazmetr.blogsky.com

پنج شش صفحه آخر وبلاگ رو خوندم و غرق شدم تو ماجراها و تنش هایی که تو روزهات داشتی
ازونجایی که از آخر به اول میخوندم ، دلهره نداشتم که کارای رفتنت جفت و جور بشه
روزهای روشن و پر امیدی پیش روتونه ، امیدوارم بهترین زندگی رو داشته باشین

ممنونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد