بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز ۵۵۵

چند وقت پیش کتاب «شهرهای ناپیدا»ی ایتالو کالوینو را گرفتم و شروع کردم به خواندن. جذبم نکرد. خیلی عجیب بود... یا بهتر بگویم، غیر منتظره. کالوینو، جزو حداقل ۳ نویسنده ی مورد علاقه ی من، کتاب شهرهای ناپیدا، جزو حداقل ۳ کتاب برتر او... قبل از آن، از بین ۷-۸ کتابی که سال قبل خواندم فقط ۲ تایش سای فای نبود. یکی خاطرات یک گیشا، یکی هم هنر رانندگی در باران، که آن هم نقل داستانی بود از زبان یک سگ. آخرین سریالی غیر سای فای هم که دیدم برمیگردد به چند ماه قبل که با ماه بانو وضعیت سفید میدیدیم. از آن به بعد سریال ها یا مثل دارک و travelers سفر در زمان بودند، یا مثل بایوهکرز و orphan black در مورد ژنتیک و بیوانفورماتیک، یا مثل altered carbon و سری love death + robots در مورد رباتها و انتقال آگاهی و چیپ های داخل مغز. هیچ وقت اینطور در خواندن و تماشا کردن به افراط سای فای نیافتاده بودم که الان بتوانم حدس بزنم موقتی است یا نه، ولی شاید نشانه ی این باشد که دیگر حوصله ی زندگی روتین امروزی را ندارم! حداقل نه وقتی که میخواهم استراحت کنم و افسار افکارم را بدهم دست تخیل یک کارگردان یا نویسنده. تازه این وسط یک اتفاق جدید دیگر هم افتاد. من عادت دیدن صدباره ی بعضی از فیلم ها را همیشه داشتم، اما هرگز یک کتاب را دوبار نخوانده بودم. این عطش سای فای آنقدر شدید بود که ۳ تا کتاب خوانده شده توی این ژانر را دوباره خواندم. چرا بد باشد؟ بالاخره اگر اصل بر لذت بردن باشد چرا که نه. فقط سریال های یکی دو سیزنی سای فای نتفلیکس می ترسم که هر روز یکی شان بیرون می آید و بیشترشان هم کنسل می شود، و یکهو به خودم بیایم ببینم مثل تخمه شکستن افتاده ام توی دور دیدن اینها.


نه خیلی بی ربط به این موضوع، کتابی که این چند وقت میخوانم از sean carroll فیزیکدان هست با عنوان the big picture: on the origins of life, meaning, and the universe itself. یکی از تاک هایش در گوگل را دیدم و موضوع صحبتش برایم جالب بود. گیرا و لذت بخش هم صحبت میکند. این چند فصلی که از کتاب خوانده ام هم تا حد خوبی مطابق با انتظاراتم بوده. موضوع قابل تاملی دارد. خلاصه اش که میخواهد بگوید ما مفاهیمی را ابداع میکنیم نه چون در آنتولوژی ما جزء ضروری ای هستند بلکه فقط بخاطر سادگی در فکر و گفتار ما. مثلا میدانیم که چیزی به نام میز جزو واحد های سازنده و غیرقابل تجزیه ی این دنیا نیست، اما از آنطرف برای صحبت کردن درباره ی آن جسم کذایی، در مورد تمام اتم ها و مولکول های سازنده اش حرف نمی زنیم، بلکه خیلی ساده می گوییم میز. مشکل آنجایی شروع می شود که یادمان برود میز واحد غیرقابل تجزیه ی سازنده ی این جهان نیست، و سعی کنیم در باره ماهیت و منشاء ش فکر کنیم. نمونه اش در دنیای فیزیک می شود جاذبه، که تا قبل از نسبیت عام باور داشتیم یکی از ارکان اساسی جهان است ولی بعد فهمیدیم می توان آن را با خمیدگی فضا-زمان توضیح داد، و الی آخر... نمیدانم در ادامه ی کتاب به مفهوم آگاهی هم بر میخورم یا نه، اما پیش پیش خودم فکر میکردم که این تفسیر چقدر به کمک فهم آگاهی می آید. بگذریم... وقتی پاراگراف را شروع کردم داشتم فکر میکردم چند خطی در باره اش بنویسم ولی الان خسته شدم. باشد برای بعد. کتاب خوبی هست، توصیه می شود. شاید اگر چشم تیزبینی برای خواندن متون فلسفی داشته باشید، نپختگی اش توی ذوقتان بخورد، ولی با این دانش که نویسنده اش فیزیکدان هست و طرح موضوع هم قرار نیست به اندازه ی یک متن فلسفی ابسترکت باشد، می توانید از آن لذت ببرید.


تازگی ها نوشتنم نمی آید. نه بخاطر یکنواختی زندگی، بیشتر بخاطر اینکه تعمق را فراموش کرده ام انگار. وگرنه که یک زمانی از ترک دیوار هم داستان در می آوردیم...

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 16 خرداد 1400 ساعت 22:45 http://mohsentaheri051.blogfa.com

من یکبار در صفحه اینستا هم( آنزمان که بیشتر و بلندبالا تر مینوشتم) نوشتم که به همین درد دچار شده ام؛ دردِ نتوان نوشتم ، یا به تعبیرِ خلاصه اما کارآمد شما: تعمق نداشتن. احدی آمد و کامنت گذاشت که: دچار حساسیت فصلی شده اید یقینا. و همینطور هم بود، به مرور به مطلوب رسیدم. درست بیاد ندارم، پاییز بود یا ماهِ آخر سال.. اما میدانم بهار شد بلخره
.
وبلاگ خوبی دارید. لینک شدید، شماهم اگر دوسداشتید سر بزنید و اگر سلیقه تان بود تبادل کنید. ممنون

چندی از فصل هم گذشتیم... به نظر من حساسیت طولانی مدت تری در میون باشه.

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 15:12

سلام بر خزنده
همین الان یک داستان علمی تخیلی یا فانتزی را به پایان رساندم: ابداع مورل.
تا اواخر داستان مدام این حس را داشتم که دیگه ظاهراً این ژانر بهم فاز نمی‌دهد اما آخرش طوری بود که مرا به فکر فرو برد. در نوع خودش جالب بود. حالا بیشتر باید مزه مزه‌اش کنم.

سلام بر میله عزیز. علمی تخیلی عالیه! من دچار سوگیری محلی در زمان و مکان هستم زیاد به تعریف و تمجید من اعتمادی نیست. ولی حتما ادامه بدید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد