بی واژه های قلم یک خزنده
بی واژه های قلم یک خزنده

بی واژه های قلم یک خزنده

https://t.me/limbolurker

روز 248: دویست و بیست و چهار ِ مقدس و سریر خلقت

هفته ی پیش در چنین روزی بود که نتایج کنکور ارشد آمد. بعد از حدود سه ماه سرگردانی و چرتکه انداختن برای حدس رتبه. من بعدی از جلسه ی کنکور فکر می کردم حدود 800 رتبه ی معقولی باشد. بعد که کمی اعتماد به نفس مصنوعی به خودم تزریق کردم حدسم را تا رتبه ی 100 هم پایین آوردم. حتی اعتراف می کنم به دو رقمی هم فکر کردم. ولی بعدش دوباره واقعیت جای آرزو را گرفت و در یک بحث تاریخی با یکی از دوستان گفتم:"رتبه ی من 222 خواهد شد و لا غیر" که تلرانس 2 رتبه ای در اینهمه احتمال خودش در زمینه ی خود شناسی جای بسی افتخار دارد، آن هم به روش نیوتون رافسون که حوالی نقطه ی برخورد می چرخیدم. خلاصه یک شب بی فایده را همراه دوستان در پارک کنار خانه سپری کردیم که رتبه ها بیاید و نیامد و فردایش هم همین بساط بود تا ساعت 7 و نیم که رتبه ها آمد. و ما دو نفری که زودتر سر قرار رسیده بودیم به رسم رفاقت رتبه مان را نگاه نکردیم تا آن دو نفر دیگر هم بیایند و بعد تاس انداختن و تعیین ترتیب مشاهده ی کارنامه، نتایج را دیدیم. 


رتبه ی من در شاخه ی "مکاترونیک" شد 224. نه چندان خوب نه چندان بد. بهتر هم می توانست باشد ولی "بهتر" را با یک مرجع مشخص می سنجند. اگر مرجع را با دوره ی کارشناسی در نظر بگیرم، این رتبه یک معجزه بود. اگر با میزان خواندنم برای کنکور مقایسه کنم، می توانست بهتر از این هم باشد. هر چه بود، من رتبه ی لازم برای رشته ی رباتیک را آوردم و برنامه ی 2 ساله ی آینده هم از همینجا کلید خورد.



به شخصه مقوله ی "ربات" را دنیایی می بینم که شروع شده ولی پایانش را به قول ارسطو فقط مردگان می بینند. "آفرینش" در این زمینه برایم طعم جالبی دارد. می توانیم یواشکی توی ذهنمان خودمان را خدایی تصور کنیم برای دنیای ربات ها. من که جرات نمی کنم قاطعانه از آینده ی انسان و تعاملش با ربات صحبت کنم، اما فکر می کنم رابطه ی ما دو موجود خلق شده باید بیشتر و پیچیده تر از این حرف ها بشود. به هر حال... شاید من هم خالقی شدم و برای من هم داستان ها سرودند و گفتند:


"و خزنده در شش ماه کنکور خواند، و آنگاه کنکور داد. و خزنده گفت 222 می شوم، پس 224 شد. و آنگاه دست به خلقت شما [ربات] زد. باشد که سپاسگزار باشید" کتاب آفرینش


امضاء: خزنده ی خالق  

روز 247: مهاجران مجازی

از آنجایی که این تصمیم پر است از خشم و عصبانیت و نفرت، صرفا انجامش می دهم و بدون توضیح از کنارش می گذرم. من فقط یک نوشتن را برای تعادل روحی ام دارم، و آن را هم یک ماهی می شود که "بلاگفا" از من گرفته است! از یک ماه قبل هم اتفاقات زیادی افتاد که می خواستم هر کدامشان را با هزار آب و تاب تعریف کنم. مثل نمایشگاه کتاب، رتبه های کنکور ارشد، انتخاب رشته، زندگی ای که همینطوری می رود و می رود و ما هم انگار چندان تاثیری نمی توانیم رویش داشته باشیم! به هر حال... با قلبی پر از حرص و آرزوی بدترین ها برای باعث و بانی این آشفتگی وبلاگی، آمدم اینجا بارم را بگذارم زمین و چند کلمه ای نفس بکشم. خدا را چه دیدی، شاید دیگر در بلاگفا را تخته کردم و همین جا ادامه اش دادم...


این هم یک نوع از رها کردن همه چیز و مهاجرت است دیگر. فقط یک نسخه ی ضعیف شده اش. احتمالا قرار است یکی دو سال دیگر همین بلا سر زندگی ام بیاید و من بروم جای دیگری کلمه روی کلمه تلنبار کنم.



وقت برای نوشتن احتمالا زیاد است... آه... حس خوبی بود! خیلی وقت بود ننوشته بودم


امضاء: خزنده ی مهاجر