https://t.me/limbolurker
هشدار: خطر شل شدگی مفرط و رها کردن هر گونه تلاش جدی برای زندگی، و شاید هم پشت سر گذاشتن زن و زندگی و کار و درس، و ایجاد علاقه ی هیستریایی برای یک گوشه نشستن تا لحظه ی آخر عمرتانمتن آهنگ در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب ...
خزنده
شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 20:57
Nathan: If the test is passed, you are dead center of the greatest scientific event in the history of man
Caleb: If you have created a conscious, it's not the history of man... That's the history of Gods
ادامه مطلب ...
خزنده
یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 18:57
"ژیزل بازویم را گرفت. از محوطه ی باز جنگل که شاخه های درختان کاج همچون چتری رویش سایه انداخته بود گذشتیم، با این مسیر ما زودتر به ماشین می رسیدیم. اما راه خیلی تاریک بود و تنها بلوار ریچارد والاس روشن بود... به تصویر مبهم دوست پدرم و لبخند و چهره اش که تازگی آثار پیری در آن پیدا شده بود فکر می کردم. اما چیزی نگذشت که او با کت پوست مردانه ی فرسوده اش یکی شد و روخش در هم شکست. کی بود؟ چه شد؟ حتما او هم مانند آن مرد چند لحظه پیش، ناپدید شده بود."
ادامه مطلب ...
خزنده
شنبه 27 تیر 1394 ساعت 21:35
"جنگ ترسناکه، آره. اما زنده ست. دستورها، نبض تند شدن ها، پوشوندن جنازه ها، کشتن بدیهیه، اصلا احتیاجی نیست خیلی عمیق بهش فک کنید. انتظار اما سخت ترین قسمتشه. ساعت ها و ساعت ها می گذره و تو هنوز داری یه کاری می کنی تا از اون روزهای سرد و یکنواخت بگذری..."
ادامه مطلب ...
خزنده
چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 04:07
" تنها یک نفر میان همه، یعنی آژیلوف از این آسایش محروم بود. او درون زره سفیدش که از همه طرف با ورقه های فولادی پوشیده شده بود، زیر چادرش که منظم ترین و راحت ترین چادر ها در اردوگاه مسیحیان به شمار می آمد، در حالیکه سعی می کرد به حالت درازکش بماند، به فکر فرو رفته بود: نه از آن افکار رویایی و کاهلانه ی کسی که اسیر خواب است، بلکه استدلال هایی همیشه مشخص و سخت گیرانه..."
ادامه مطلب ...
خزنده
یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 04:08